اره خیلی خیلی وقتی باردار بودم پشتم نبود همش با رفیقا با این اون سر کار نمیرف مثل سگ حوس خوراکی میکردم کلی تو خونه نون خشک میخوردم با پنیر دلم سیب درختی میخاس خلاصهدزایمان کروم منو رها کرد رها ✋👏 نگاه ب دخترش نکرو اصلا ولی چسبیده بود ب رفیقا من بی پول بدون پوشک و ،، خونه بابا سختم بود سخت هی کارهای دادگاه میکردیم تو زمستون سرد با یه نوزاد ولی باز من ب خاطر دخترم برگشتم دخترم ۲۵ روزه بود شووهرم منو گزاشت خونه باباش روستا ک دستم ب هیچ جا بند نبود منو بی کس و غریب خودش رفت بندر عباس و محلی نداد خونه ما شهر بود ــ
اون روز ها افسردع بودم خونه پدر شوهر یه روز هوای بارونی ساعت ۷ صبح ماشین پیدا کردم خودم رسوندم خونه اونجا خونه سرد ن بخاری ن چیزی با یه نوزاد یک ساعت تو اتاق خواب خوابیدم میبیینم صدای کلید میاد کسی داره در باز میکنہ فکر کروم شوهرمه
هر چی انتظار میبینم صدای پسر غریبه میاد منم تو اتلق در بسته هی دیدم صدا میاد میگن میخندن ـپیام دادم ب شوهرم کو تا این اتاق بیا میبینم شوهرم گفت کدوم اتاق ؟؟؟
گفتم مگ تو خونه نیستی تون گف مگ تو خبر نداری من بندرم ؟؟؟
گفتم میدونم بندر بودی الان تو حال صدای کی میاد ؟؟
اون جا خورد گفت خدا مرگت بده دوستام داخلن ــمن شوهرم دعوا کردم و قطع کردم
ـوقتے این من شنیدم چادرمو پوشیدم نوزادم بغلم بود در باز کردم دوستاش جا خوردن ادم های لاشے و غریبه بودن ک نمیشناختمشون انا تا منو دیدن رنگشون پریده بود ـ
هی ب هم دیگہ نگاہ میکردن ــمن جیغ زدم در بیرون اتا ک خروجی بود باز کردم گفتم برید بیرووون اونا مات بودن گفتم شوهدم کجایه کجایع کجایه کجایه متوجه پیکنیک و مشروب همراهشون بود گفتم نکنه شوهرم موااد میکشه اونا گفت ن ن ن ن من داد زدم گفتم گمشین برین فقد چهار پتج نفر بودن ـ
ـخلاصه بیرونشون کردم اونا زنگ زدن ب شوهرم گفتم فلانی تو ک خانومت اینجای چرا ب ما اطلاع ندادین
دیگه شوهرم ب من زنگ زد منو تهدید کرد از اینجا برو خونه رو سرت خراب میکنم منم رفتم شهرستان خونه بابا ببخشسد طولا نی شد شوهرم رفیق بازع رگ مهربونے داره ولی فایده نداره این مال یکسال میشہ رفتاز شوهرم ابنجوره زندگیشو فدای دوستاش کرده الان سه ماه قهریم یه هزاری ب من واریز نمیکنه