اول اینکه خواب رو کامل تعریف کنید؟
دوما زمان خواب دیدن رو بگید
سوما میت رو کامل شرح بدید که در چه حالی بود لباسش چه رنگی بود جوانتر بود یا پیرتر؟لاغر شده بود یاچاق؟
۴۰جلسه سخنرانی استاد امینی خواه درباره اموات گوش دادم و تا حدودی میتونم از خواب بفهمم که میت او نور جاش خوبه یانه
تعبیر خوابای دیگه هم بلدی؟
وای چ تاپیکی زدی خدا خیرت بده من خواب پدر عزیزمو زیاد میبینم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
من خواب دیدم مامان بزرگم با همون حالت قبل اینکه فوت کنن اومده باهم رفتیم گوشت بخریم و قصابی خیلی شلوغ بود تا نوبت ما شد گوشت تموم شد بعد من داخل خواب میفهمیدم ک مامان بزرگم مرده هست
من شاید ده بار بیشتر خواب دیدم لباس های نو تنشه کت وشلوارش خیلی میخنده و من بهش میگم بابا مگه تو نمردی اونم میگه نه من زنده ام
این خوابارو چهل شب اول فوتشون دیدم تاپیک هم زدم کسی نمیدونست دقیق
مادرم به خواب خواهرم اومده وگفته میخام. برم عروسی ودستاشو حالت رقص تکون میداده میگفته تو دستم طلا نیس زشت نباشه،خواهرم النگویی که از ماذرم بهش ارث رسیده رو بهش میده که بیا دستت کن ولی هرکار کرده مادرم نگرفته گفته این برای خودت هست دیگه،
خواب دیدم عزیز ترین و تنها رفیقم منو تو خونه ای که میگفت خونه ی خودمه دعوت کرده مهمونی. لباس کاهویی بلند و نازک پوشیده بود. نه جوون شده بود نه پیر اما انگار لاغر تر بود ولی خوب بود میگفت. می‌خندید. راه می‌رفت خونشو نشونم میداد. میگفتم مبارکه قشنگه. همسرش اومد همسر منم اومد. سفره پهن پهن کرد.. تو سفره نون تازه گذاشت که بوی نون داغ میداد. شیرینی بهشتی ازین نرم ها که نوروز میخورن گذاشت. پنیر محلی تازه. گردو. نون محلی گذاشت و تعارف میکرد بهمون.... این بار اول بود خواب دیدم.
بار دوم هم بعد چندسال فوتش خواب دیدم تو یه شب بارونی تو یه خونه قدیمی و تاریک دنبال نوزاد میگردم باردار بودم اینجا... بعد تلفن خونه زنگ خورد دوستم بود با خنده میگفت من زنده ام بابا ناراحت نباش نمردم... همین دوبار تو این چندسال خوابشو دیدم.
خواب دیدم رفتیم مسجد مراسم سوم یکی که الان یادم نیست که بود بعد ناهار مادرم گفت بریم خونه بی بی سری بزنیم در عالم خواب مادرم عین اهو میدوید درحالی که در واقعیت زانو درد شدید داره زیاد نمیتوه راه بره وقتی رسیدیم خونه مادربزرگم به مادرم گفت بیا نون بپز روی تابه خودت لباس سفید بلندی تنش بود اصلا نگاهمون نمیکرد از حالات قبل مرگش خیلی جوونتز سالم بود وقت پیری کمرش خم بود اما در خواب راست مستقیم بود
این تاپیکمم ی نگاهی میندازی خواب طولانی ای هستش
بازم مادرم به خواب خواهرم اومده بود تا یه جعبه شیرینی داره میده دست خواهر بزرگم میده بده همه دخترام ولی اون میگه نمیدم برای خودمه مادرمم بزور جعبه رو از دستش میکشه وبه ما شیرینی میده
