هِلو ملیکم😁اول من بگم
من وشوهرم نامزد بودیم وهنوز عقد نکرده بودیم.بعضی وقتا نامزدم میومد خونمون ک منو ببینه همیشه هم هروقت میخواست بره من همون دم در حال ازش خدافظی میکردم ی شب ک میخواست بره گفت همراهیم نمیکنی تا حیاط منم باهاش رفتم دم در یهو بغلم کرد بوسیدم خیییلی زیاد خجالت کشیدم قشنگ داغ کردم از خجالت وقرمز شدم😂😂زود هولش دادم درو بستم ی راست رفتم تو اتاقم داداشم پیام داد خوش گذشت😑😟
تا دو روز جلو داداشم آفتابی نمیشدم یادمه چقدرم گریه کردم و ب نامزدم گفتم بیا توبه کنیم ما گناه کردیم و چقد بهم خندید😑😂