گاهی آدم تو جنگ با خودش باید اونقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش...اونوقت از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جراتی جرقه میزنه... بس نیست این همه ناکامی؟این همه بدبختی...توی دنیایی که دو روز بیشتر نیست،منتظر چی هستیم؟کدوم معجزه؟کدوم خوشبحتی باد آورده؟🍀
پدرشوهرم و مادرشوهرم رفتن بیرون ماشین نداشتن تو جوونی باتاکسی میخواستن برن.مادرشوهر هم خوشحال که منو میبره بیرون.پدرشوهرم دیده که برا یه نفر تو تاکسی جا هست خودش سوار شده به زنش گفته تو یا برگرد خونه یا هم با یه تاکسی دیگع بیا...اینو هر بار میشنوم یه ربع غش میکنم😂😂