بچها... خلاصه بگم من همسرم و برادرشون فرزنده طلاق هستند ونامادر دارند..
۱ماه پیش..برادرشوهرم خونمون دعوت بود....زنگ زد وگفت: که یه دعوایی خونه بابا(پدرشوهرم )شده از ما کمک خواستن ما دیر میاییم خونتون...
بلاخره س۱۰ از خونه پدرشوهرم اومدن....
حتی شاکی بودن که پدرشون نمیزاشته بیان میگفته...مهمونی خونه...(من)واجبه یا مشکلات اونا .
وبرادرشوهرم تا رسیدخونه ما از سمت کسی تهدیدش کردند تلفنی وبا شوهرم وپدرشوهرم رفتن کلانتری ..
جاریم تلفن گرفت وپدرشوهرمو شست وگزاشت کنار ک دست از سر شوهرم بکش مارو به خاطر شما ودخترای خرابت تهدید کردند و.....هرچی از دهنش در اومد بهش گفت... گفت اصل دعوا و...چیا بوده و چه حرفها که نزدن....
جاریم همچی بار پدرشوهرم کرد وبه من گفت من پامو خونه پدرشوهرم نمیزارم...شر میشن و....... تولد منو حتی تو دعوا گفتن... که کیک واسم خریدن و...
بلاخره شوهرامون اومدن وشام خوردیم....
وکلی تو خونه ی من دعوابود...جوری ک تذکز میدادم ک اروم صحبت کنید وهمسایه ها تذکر میدن.....
خلاصه...چون پای منم تو اون دعواها وصحبتها بود....منم یک پیام با ادبانه به خواهرشوهر (ناتنی)دادم گفتم درست رفتار کن پای مارو قاطی نکن . چرا کیکی برای من خریدی.. که دوست پسرت الان بیاد به داداشات منت بزنه ...همین