زندگيم خيلى بهم ريخته شده خيلى دلم گرفته از يه طرف شوهرم ك همش تحقيرم ميكنه اذييتم ميكنه با دخترم بد رفتار ميكنه اما اخلاق هاى خوبى هم داره مثلا دست و دلبازه هرماه ٣تومان ميريزه تو حسابم جلوى همه احترامم رو داره اما خيلى اذييتم مينكنه مياد تو خونه اخم ميكنه حرف نميزنه دخترم يكم بازى ميكنه(٧ سالشه) يهويي سرش داد ميزنه بهونه ميگيره ساعت ٢ كه مياد خونه بايد غذا اماده باشه ٨ شبم بايد شام حاضر باشه دخترم ديگه با تا ساعت ٩ شب لال بشه تا اقا با صداى بچه سردرد نشه
😔دخترم ٢ روز خونه باباش
اومد انقدر تعريف ميكرد از رابطشون
ميگفت همش ب بابا ميگه عشقم،عزيزم همش همو بوس ميكنن(اخه چه كاريه جلو دختر ؟؟ من هيچ وقت شوهرم رو جلو دخترم بوس نكردم حتى بغلش گفتم زشته دختره ميبينه)حالا همش جلو دخترم از اين كارا ميكنن
ميگه بابا تا ميخواد بره بيرون سريع دختره لباساش رو ميزاره رو تخت كفشاشم واكس ميزنه $دخترم عادت داشت هميشه وسط بخوابه منم چيزى نميگم چون ميگم بلاخره اذييت ميشه عادت داره هميشه پيش من ميخوابه حالا دختره گفته ك نبايد ايدا جون وسط بخوابه ديگه بزرگ شده بايد بره كنار باباش
دختر منم وسط نخوابه خوابش نميبره اصلا دلم نميخواد بره ديگه خونشون
باباش بهش زنگ زد گفتم بگو ديگه مدرسه ميرم نميخوام بيام ديگه 😔خيلى ناراحتم خيلى خيلى خيلى