اصلا لال شدم اون لحظه... نفهمیدم چی بگم...
بچم داشت میرفت طرف پسرش با یه حالت عصبانیت چون اسباب بازیش رو برداشته بود... اون فوری دستشو گرفت وکشون کشون داشت میبرد تو اتاق😓😭بلند داد میزد که عصبانی کردی منو😓😭بخدا بچم مظلومه. بچه خواهرم رو پام خواب بود نتونستم پاشم بچم رو بگیرم ازش😭تنها کاری که کردم بعدش سر سنگین شدم باهاش
بچم تا آخرش اومد کنارم نشست دیگه بازی نکرد
توروخدا بگین چیکار کنم دلم آروم شه