بابام یه پاش درد میکنه. تو خونه از سرما داریم میلرزیم.نمیکنه بیاد یه دقیقه بخازیو درست کنه که خرابه. اصلا براش مهم نیستیم. جرئت ندارم بگم چیزی بخر. مامانم دیگه اشکاشو در اورده. حتی گاهی بهش میگم ازش دیگه طلاق بگیز.
برا ما اینجوری چند وقت پیش تو صندوق ماشین دو جفت کفش پیدا کردم. از اون گرونا . یه زنونه. یکی بچه گونه . همچینم اون گوشه گذاشته بود ولی من خودمو به نفهمیدن زدم.
میترسم جای دیگه داماد شده باشه. فک کن یه خواهر برادر دیگه داشته باشم.😔😀