من همین ی ربع پیش
داشتیم با خالم و مامانبزرگم زیر تختو مرتب میکردیم تشکش خیلی سنگین بود من و خالم گرفته بودیم ننه بزرگمم زیرشو تمیز میکرد یهو فینم اومد پایین طاقت نیاوردم دستمو ورداشتم دماغمو پاک کنم تشک افتاد رو دست ننه بزرگم کلی فحشمون داد من و خالم مرده بودیم از خنده😂😂😐مامانمم سر نماز بود ویبره میرف😂😂
بمونه یادگاری🧡🍂