داشتیم با خالم و مامانبزرگم زیر تختو مرتب میکردیم تشکش خیلی سنگین بود من و خالم گرفته بودیم ننه بزرگمم زیرشو تمیز میکرد یهو فینم اومد پایین طاقت نیاوردم دستمو ورداشتم دماغمو پاک کنم تشک افتاد رو دست ننه بزرگم کلی فحشمون داد من و خالم مرده بودیم از خنده😂😂😐مامانمم سر نماز بود ویبره میرف😂😂
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.