دیشب یه خواستگار برام اومد آشنای بابابزرگم
خلاصه میگم
رفتیم نشستیم تو اتاق حرف بزنیم همون اول پسره گف من 8 ساله سیگار میکشم
حالا بعدشم گفت خانوادم نمیدونن نمیخوام بدونن نزارید اونا بفهمن و فقط چون لازم بود شما بدونید گفتم
منم گفتم یعنی قصد ترک ندارید گفت شاید بعد ازدواج تصمیم گرفتم
حالا فک کنین خونواده عااالی
ازین مذهبیای اصیل
بعد آشنای بابابزرگمم هست و رد کردنش یکم سخته
منم از صب میگم جوابم منفیه و از قیافش خوشم نیومدو 8 سال اختلاف زیاده و ازین گیرا
مامان بابامم میگن نه واسهاین چیزا نیست الکی بهونه نیار تو کلا نمیخای شوهر کنیو حالا زشته به بابا بزرگت بگیم از قیافش خوشت نیودمد و ازین حرفا
من نمیخام بگم سیگاریه چون میدونم تو کل فامیل پخش میشه که خواستگار معتاد داشتم و بدتر از اون نمیخام به گوش خانواده پسره هم برسه اونوقت عذاب وجدان میگیرم
از طرفی هم باید یه دلیل محکم واسه جواب منفیم داشته باشم
بگید چجوری نه سیخ بسوزه نه کباب