بچه ها من شوهرم یه دوست صمیمی داشت که ما باهم رفتیم تو یه ساختمون زندگی کردیم این یارو هم خیلی با شوهر من جیک تو جیک بودن و صمیمی یه روز که من داشتم میرفتم بیرون تو راه پله دیدم یه زن خوشگل و نازو داره میبره تو زن و بچه هاش هم نبودن من دیوونه شدم کارم به دکتر و دارو کشید تا ۶ ماه نمیتونستم حرف بزنم با شوهرم دلوای اساسی کردم و میخواستم جدا بشم اتگار شوهرمو دیدم به نظرتون چرا؟؟یعنی خوب بشم؟؟
شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند