سلام دوستان
اخیرا یچیزی خیلی نگرانم کرده پسرم حواسپرت شده و یچیزایی رو فراموش میکنه.
مثلا یوقتا میاد یچیزی بگه میگه یادم رفت خصوصا یوقتا ک بین حرفش بپریم بیشتر فراموشش میشه.یا گاها مثلا ناهار یادش میره چی داشتیم.
یا چندوقتیه جوجه براش خریدیم یه روز صبح میپرسید مامان من جوجه دارم؟گفتم اره مگه یادت نیس؟!گفت یادم میره!
بعضی وقتا هم مثلا میگه فک میکنم یچیزایی رو تو خواب دیدم.
بچه ها شما اینجور هستن؟خیلی نگرانش شدم.
خاهرم خیلی حواس پرته خودمم همینم خاهرم۷سالشه اره میگه یادم نمیاد ناهار چی خوردیم یا مثلا مامانم میگه برو از اشپزخونه فلان چیو بیار میره تو اشپزخونه یادش میره میگه مامان گفتی چی بیارم
فک کنم طبیعی
دو نفر ک تو طب سنتی هم بودن پرسیدم یکیشون گفت احتمالا از اضطرابه.و اون یکی گفت بخاطر سردیجات و تنقلات مصنوعیه ک زیاد میخوره
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
شاید خیالات میکنه مرز واقعیتو وخیال رونمیتونه تشخیص بده
گیج میشه
عزیزم کتابهای بنیامین اسپاگ بخون دایره المعارف کودک
کاملترینه احتما این مورد نوشته باشه
از روانشناس کودک کمک بگیر اما به بچه حرفی نزن
هوشش کم نمیشه که نگران شی
عهه واقعا؟
راستش من ب کودکیم ک فک میکنم خودمم یوقتا اصلا تفاوت خواب و بیداری رو نمیدونستم..ن اینکه نفهمم خوابم یا بیدار.مثلا گاها پیش میومد یچیز رو خواب میدیدم بیدار میشدم فک میکردم تو واقعیت رخ داده.میگم شاید پسرمم همینجوره و بیخود نگرانشم.
تجربه من اینه ازبچم هیچ نقطه منفی نگم
یه سری شوهرم گفت براون پدرپدرسوختت لعنت
پسرم ۶ساله یاد گرفته بود به شوهر مادرشوهرم اینو حین کشتی گفته بود
من باخنده تعریف کردم دخترخالم گفت میخوابوندی دهنش
واااا رفتم گفتم چرا؟؟؟
گفت پسرت مثل پسرعمه ات بی ادبه
اینقدرکفرم دراومد ناراحت شدم پسرم کاملا مودبه یعنی بقدری مودبه مادرشوهرم شخصا تحسینم کرده
حالا فکرکن دوسه نفراینطوربچه امو قضاوت کردن
منم گفتم این جمله روباباش گفت اونو باید ادب کرد
بچه گناه داره شنیده گفته
آره ..برا منم درس شد دیگه از اینچیزا رو پیش کسی نگم.بقیه برچسب میزنن ب بچه و تلقین میشه بهش .
راستش منم بیشتر برا این ب مامانم گفتم چون یه داداش دارم ۲۵ سالشه خییییلی سر ب سر بچم میزاره و اذیتش میکنه.یعنی من بجای بچه اعصابم خورد میشه.میبینی بچه نشستع کار ب کارش نداره یهو یه دونه میزنه بهش میگه من نبودم.
خب منم باشم عصبی میشم.ب مامانم گفتم موصوع رو و اینکه گفتن از اضطرابه به داداش بگو اذیتش نکنه..الانم پشیمونم.میگم کاش بهشون نمیگفتم بجاش با یه مشاور صحبت میکردم شاید واقعا طبیعیه اینچیزا
