بعد از کلی مشکل و اختلاف و برو و بیا برای مصرف کردنم برای طلاق توافقی.....امشب مشکلی نداشتیم سر سوزن اما یکدفعه بی هوا به دخترم گفت بابا من دارم کارایی میکنم ک نیاز ب زمان داره و ب زودی نسخه مامانت رو میپیچم....چون دوستش ندارم و عطش دارم که دیگه نبینمش...دهنم وا موند و تو ذهنم صد بار از خودم پرسیدم چرا اخه خودت ک خواستی باهم سازش کنیم و اشتی کنیم😔😔
خدا از هرچی بهم نداده اما روحیه ضعبف رو حسابی داده...
اما خودم جمع کردم و پرسیدم چرا؟اما خودم میدونم کسی تو زندگیته و دیگه هیچ چیز من و زندگیمون ب چشم نمیاد.میدونم دیگه مهرمو نداری و بخاطر مهریمه ک تحمل میکنی.برو میسپارمت دست خدا...اگه خیر دیدی ک خوش بحالت ندیدی بدون اشک من پشتته همیشه...خدا کنه سه شنبه این کایوس تموم بشه💔💔💔😔😔😔