شاید چون فاتحه میخونی کلا بعضی آدما از این لحاظا یه قدرت و استعدادی دارن شما هم همینی
اره دقیقا خودمم ی حسایی دارم ولی اصلا دوست ندارم بهشون فکر کنم و ب خودم بقبولونم نمیدونم چرا. پارسال بعد چهلم شوهر عمه م بود من برگشته بودم خونه خودم بعد ظهر بود داشتم تو پارکینگ گلیم میشستم حس کردم کسی داره نگاهم میکنه ی لحظه برگشتم پشت سرم بخدا شوهر عمه م بود داشت نگام میکرد بعد ک دوباره نگاه کردم کسی نبود
اخه ازش نگرفتم داشتم با یکی حرف میزدم ک دیدم گفت فلانی ببین ازم نگرفتیش دادمش ب رضوان. حالا اون جورابی ک داد ب رضوان سیاه بود اما اونی ک خواست ب من بده سفید بود
حالشون خوب بود؟ چیزی ازون دنیا نگفتن؟ براشون صلوات فرستادم
ممنونم.یک بار که خوب بودن واسشون کیک گرفتم و انگار تولد پدرم بود.یک بار خواب دیدم حالش بده تو بستر بیماری بود.ی بارم خواب دیدم داریم باهم نهار میخوریم.نه چیزی ازم نخواستن و چیزی گفتن.کاش بازهم خواب ببینمش😔
لطفاآقایون سایت وارد تاپیک های من نشوندو ریپلای نکنن بااحترام 🙏.ممنونم که رعایت میکنید.