ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
شکایت خودم باید برم آخه خودمم تازه با واکر راه افتادم بعد ۵۰ روزتازه میتونم راه برم
اگه خودت میتونی بری که چه بهتر اگه هم واقعا راه رفتن برات سخته ، پدرت میتونه بره آگاهی اعلام مفقودیت کنه
کلا همینجوری دست رو دست نذار به خانوادت بگو پیگیر بشن
کجا باید برم یه دنیا خاطرت تو رو یادم نیاره😔 کجا باید برم که یک شب فکرتو منو راحت بذاره😔 چه کردم با خودم که مرگ و زندگی برام فرقی نداره😔 محاله مثل من توی این حال من کسی طاقت بیاره😔 کجا باید برم که تو هر ثانیم تو رو اونجا نبینم 😔 کجا باید برم که بازم تا ابد به پای تو نشینم😔 قراره بعد تو چه روزایی رو من تو تنهایی ببینم😔 دیگه هر جا برم چه فرقی میکنه از عشق تو همینم😔
سفارشات حنای شمارپذریفته میشود🌷🌷🌷 توصیف زندگی من 🙄کاربر خانوم ۲۳ سالمہ ،این بگم ب عشقـ ایمان ندارم دلم یه همدم میخاست ک همدمم مرد نبود ـاز همسرم متنفرم چون لیاقت منو نداشت ، اینو من نمیگم و از خودم تعریف نمیکنم این حرف های دیگرونہ چون از همسرم لطمہ خوردم هم چیزم تباه شد ـ،،، دیگه خونه پدرم ا رو نتخاب کردم برای همیشہ رو مهر طلاق ب شناسنامه ام بخوره دیگ بریدم ـ باورم نمیشد کارم ب طلاق برسه هنوز کار های دادگاهیم انجام میدم طلاق نگرفتم ،ولی کسی ازسرنوشت خبر دار نیس یہ دختر ناز دارم ک شب روزم با دخترمہ عاشق دخترمم و میبوسم روے دخترم را یه موضو ع منو نارحت میکنه همه میگن ببی فیس چون میگن بهت نمیخوره دخترت باشه 😬😐 چ خوبه دخترم بزرگ بشه با هم درد دل کنیم بعد مشکلات زندگیم عصبی شدم ب شدت خانوم مهربونی بودم هنوزم هستم ولی فکر گذشته میاد سراغم روح روانم داغون میشه دلم میخاد بمیرم این دعاے همیشگی منه این متن هارو براے این نوشتم چون دیگردون میگن بزاررامضات تا بشناسیمت منم احترام گزاشتم بهتون این بگم از رل و دوست پسررمتنفرم ـ لطفا برای ارامشم صلوات بفرس ممنونم رفیقــ ❤ــــــــــــبعد شش ماه دوستان اشتی کردم انگار شوهرم منو دزدید من راصی ب برگشت نبودم همین خستم زندگیم هنوز پاشیدس حالم بد میشه اون عنوان اولی از چند ماه پیشه ک خ نه بابا بودم ولی فعلا تو یه اتاق سه در چهار زندگی میکنم با شوهر ک کلی منو دق میده دخترم گاهی از ترس چشمای خوشکلشو با دستاش میبنده ک صحنه دعوای مارو نبینه شوهرم سگه تازه سگ بیابون شرف داره خدا نگه دار یه صل
یه زنگ می زد آگاهی میومدن خونه و بهشون اعلام می کرد ترسیدم یاد بابک بدبخت افتادم
من نمیدونم اسی داره دروغ میگه یا نه
ولی چون این اتفاق برای خودم افتاده و بعد از اینکه از طریق آگاهی پیگیری کردم فهمیدم یکی از اقوام نزدیکش شوهرمو به قتل رسونده
این تاپیک رو که دیدم تمام خاطرات تلخم دوباره زنده شد
کجا باید برم یه دنیا خاطرت تو رو یادم نیاره😔 کجا باید برم که یک شب فکرتو منو راحت بذاره😔 چه کردم با خودم که مرگ و زندگی برام فرقی نداره😔 محاله مثل من توی این حال من کسی طاقت بیاره😔 کجا باید برم که تو هر ثانیم تو رو اونجا نبینم 😔 کجا باید برم که بازم تا ابد به پای تو نشینم😔 قراره بعد تو چه روزایی رو من تو تنهایی ببینم😔 دیگه هر جا برم چه فرقی میکنه از عشق تو همینم😔