بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
قبل اینکه کامنتارو بخونم چون خیلی داستان میخونم تنها این حس بهم دست داد که با کسی دیگس حالا دیدم یکی دو نفرم همین حدس رو زدن واقعا هیچ احتمالی بجز این نیست بخصوص اینکه اختلافم نداشتین
الان که این امضام رو مینویسم ساعت ۵:۳۱ صبحه و بهشدت ناراحت و غمگینم بابت یه موضوعی که میدونم چندوقت دیگه برام هیچ ارزشی نداره همیشه دوست دارم ناراحتیامو یه جا بنویسم که موقع خوشحالیام بیام نگاهش کنم از یه طرف خداروشکر میکنم که اون ناراحتی گذشته از یه طرف به خودم مغرور نمیشم و میدونم ناراحتیای بدتری تو راهه😆
سفارشات حنای شمارپذریفته میشود🌷🌷🌷 توصیف زندگی من 🙄کاربر خانوم ۲۳ سالمہ ،این بگم ب عشقـ ایمان ندارم دلم یه همدم میخاست ک همدمم مرد نبود ـاز همسرم متنفرم چون لیاقت منو نداشت ، اینو من نمیگم و از خودم تعریف نمیکنم این حرف های دیگرونہ چون از همسرم لطمہ خوردم هم چیزم تباه شد ـ،،، دیگه خونه پدرم ا رو نتخاب کردم برای همیشہ رو مهر طلاق ب شناسنامه ام بخوره دیگ بریدم ـ باورم نمیشد کارم ب طلاق برسه هنوز کار های دادگاهیم انجام میدم طلاق نگرفتم ،ولی کسی ازسرنوشت خبر دار نیس یہ دختر ناز دارم ک شب روزم با دخترمہ عاشق دخترمم و میبوسم روے دخترم را یه موضو ع منو نارحت میکنه همه میگن ببی فیس چون میگن بهت نمیخوره دخترت باشه 😬😐 چ خوبه دخترم بزرگ بشه با هم درد دل کنیم بعد مشکلات زندگیم عصبی شدم ب شدت خانوم مهربونی بودم هنوزم هستم ولی فکر گذشته میاد سراغم روح روانم داغون میشه دلم میخاد بمیرم این دعاے همیشگی منه این متن هارو براے این نوشتم چون دیگردون میگن بزاررامضات تا بشناسیمت منم احترام گزاشتم بهتون این بگم از رل و دوست پسررمتنفرم ـ لطفا برای ارامشم صلوات بفرس ممنونم رفیقــ ❤ــــــــــــبعد شش ماه دوستان اشتی کردم انگار شوهرم منو دزدید من راصی ب برگشت نبودم همین خستم زندگیم هنوز پاشیدس حالم بد میشه اون عنوان اولی از چند ماه پیشه ک خ نه بابا بودم ولی فعلا تو یه اتاق سه در چهار زندگی میکنم با شوهر ک کلی منو دق میده دخترم گاهی از ترس چشمای خوشکلشو با دستاش میبنده ک صحنه دعوای مارو نبینه شوهرم سگه تازه سگ بیابون شرف داره خدا نگه دار یه صل
پلیس نرفتم هی منتظر شدم شاید بیاد البته دلیل اصلیش این بود که جراحی کردم کمرمو
: پدری - مادری یکی میرفت پیگیری می گرد بعد ۳ ماه دیر نیست برا پیگیری ؟ شاید دور از جون بلایی سرش آوردن مگه میشه مکه داریم یه مرغ گم بشه همون لحظه اول دباش می گردیم