خداروشکر...اونا خوشبخت شدن..
همسرخوب...خونه خوب...بچه خوب..
من باهزار مصیبت جداشدم و الانم ک الانه تاوان انتخاب اشتباه بامنه..
مادرمم ک ماشالله..
مگه ب کی ظلم کرده بودم...چرا....چکارکرده بودم ک این اذیت ها حقم باشه..
دیروز سراینکه وسایل برم بخرم لازمم بود...فقط بخاطر اینکه تنها بیرون نرم گفت بحث عابروعهه اگه تنها بیرون بری...گفتم مگه من بیرون میخوام چکارکنم....گفت مردم حرف میزنن.....یعنی اینو ک گفت برق ازسرم پرید...همه مصیبت هایی ک کشیدم و دارم همچنان ، بخاطر همین دهن بینی مادرمه..
گفتم مرگ یبار شیون یبار.
تکلیفمو بااین کلمه عابرو مشخص کنم...مگه من چجوری بیرون میرم و چکارمیکنم ک مردم پشت سرم حرف بزنن...گفتم اصلا حرف برنن مگه من مسعول دهن مردمم...تو چرا دهن بینی.....بجای اینکه بزنی پشت دهن مردم منو چرا خفت میکنی...مردمم تا چیزی رو بادلیل وسند بهم نگن حق توهین وتهمت بمنو ندارن....
خلاصه بحثمون بالا گرفته بود اومد ازموهای من کشید...طبق معمول حمله کرد طرفم....کوتاه نیومدم...گفتم بااین عابرو مداربت مثلا گندزدی به جوونی من..توبخاطر مردم داری زندگی میکنی...گفتم میخوام باماشین برم وسایلو بخرم..توام پاشو بیا...بازشروع کرد امواج منفی رو....انرژی منفی دادنو..ک آرهتوبلد نیستی..تونمیتونی....انگار ماموریت داره منو بکوبه باقدم قدم کارایی ک میخوام بکنم...نشستم پشت فرمون اونم نشست جلو ...رفتم خریدم برگشتم صحیح وسالم...
عصرهم آماده شدم تنها خودم رفتم سرکلاسم..
مگه من بچم؟...مگه نادونم؟مگه چکاره ام ک فقط بخاطر طلاقم هی حرفبشنوم.....باید اتفاق دیروز میوفتاد ک تکلیفم بااین تنها نرو تنها نیا ..وحرف مردم مشخص میشد....حالم بهم مبخوره ازین گرداب عابرو!!...