من با شکم حامله ۷ ساعت راه اومدم که شوهرم چند روز دیگه تنها برنگرده تهران
و هی گفت دلم تنگه تنگه
بعد اومدم رسیدم
کلا تو اتاق نشسته پیش داییش
که دو روزه باهمن
چند ساعت تحمل کردم نیومد پیشم
الان رفتم تو قیافه
میگه تو قیافه ای چرا؟
میگم چون داییتو ول نمیکنی بیای پیش آدم
یه آب دست آدم بدی؟😑
میگه باز شروع شد😐😐