سلام منو خواستگارم قراره سه ماه باهم حرف بزنیم ببینیم اخلاقامون ب هم میخوره یا ن و یکمم بشناسیم همو
دیروز قرار اول بودش
اقا ماشین داره ولی خراب شده برا همین من مجبور شدم اسنپ بگیرن برم دیدنش
یکم دیرم شد تا بیام بیرون از خونه پشت تلفن عصبی شده بود بم مگف نیم ساعته اینجا مسخرم کردی ب زور مدیرمونو راضی کردم الان اگ بیای بیشتر از بیس دقیقه نمیتونم باشم باهات این چ وضعشه واینا
منه خل مهربونیم گل کردع بود یه ساعت تو داروخونه ها واسش دنبال کرم ترمیم زخم میگشتم اخه دستش بریده شده بخیه زدن رفتم رسیدم اونجا اومده یه سلام خشک و خالی داده
اونهمه تلاش کردم تیپ بزنم حتی یه نگاهم نکرد بم
رفتیم نشستیم کرمو دادم بش ب جا یه تشکر خالی گف لازم ندارم خوب شده دگ زخمم
منم بم برخورد گفتم بندازش دور اگ لازم نداری گذاش تو کیفش
یکم حرفای چرت و پرت زد از شغل و ایناش تعریف کرد
خیلییییی سرد برخورد کرد
موقع برگشتنم بم گف خودت اسنپ بگیر یه ساعت اسنپ گرفتم بعد خیلی ساده گف خدافز حتی تعارف نکرد پول اژانسو حساب کنه البته اگ مخواستم من نمیزاشتم ولی خب نباید میپرسید پول داری یا ن؟ میدونه خیلی کیف پولمو خونه جا میزارم
الان از دیروز فکرم درگیرشه حس میکنم یه طوریه کنارش اون حس خوبو نداشتم ب نظرتون این اشنایی رو ادامه بدم نظرم عوض میشه؟ یا تمومش کنم