2726

سلام دوستان این سرگذشت واقعی هست از جایی کپی نشده

اما واقعیه

همش تایپ شده آماده




سرگذشت فریبا ۲۳ ساله

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 

۲۳ سالمه
متولد تهرانم
بابام تاجر بود و آدم ثروتمند اما خب خیلی اهل بریز و بپاش نبود
ی خواهر دارم ۲سال از خودم بزرگ تر که هیچوقت باهم جور نبودیم
من اصولا بچه ی آرومی بودم و کلا اهل شیطنت نبودم اما اون خواهرم ک اسمش فتانه هست، بشدت آب زیر کاه و مرموز
اما جوری جلوی مامان بابام وانمود می کرد و خودشو شیرین می کرد که همیشه سوگلی مامان بابا بود
اما نمی خوام بگم بینمون فرق میذاشتن اما حرفای اونو بیشتر قبول داشتن

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

۱۶ سالم شده بود و سرم ب کتاب و درس و مشق بود
شاگرد اول بودم و همیشه درسم از فتانه بهتر بود
بار ها و بارها فهمیده بودم دوست پسر داره اما همیشه بخاطر خواهریم ب مامان بابا هیچی نگفتم
اما زمانی که بابام برامون گوشی گرفت، مدام سرش تو گوشی بود و پیامک بازی می کرد
ی بار رفتم سر گوشیش، البته اون هرشب تو گوشیم فضولی می کرد
پیامک های خیلی نامربوطی خوندم که مو ب تنم سیخ شده بود
اونقدر تنم یخ کرده بود که باورم نمی شد خواهرم اینقد آدم وِلی باشه...حرفهای زشت حرفهای رکیک از خصوصی ترین مسائل

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 

اونشب چیزی ب خودش نگفتم
اما نمیخواستم خواهرم از راه ب در بشه و مثل ی هرزه زندگی کنه
سر و ته ماجرا رو زدم و ب مامان گفتم با پسرا دوست میشه و پیام بازی میکنن...باورم نمیشد که مادرم باور نمیکنه مامانم بهم میگفت تو حسودیت میشه خواهرت ی سر و گردن از تو بهتره، هوای منو پدرش رو داره و دلمون رو نمیشکونه...فاز نصیحت برداشت و بهم گفت: فریبا مامان خوب نیست آدم بد خواهرش رو بگه...اونم این حرفهارو.
هرچی قسم خوردم که بخدا میخوام از راه بدر نشه، مادرم باور نکرد

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 

خیلی ناراحت شدم تو اون خونه هیچوقت حرف من برو نداشت
و همیشه فتانه کوبونده میشد تو سر من
بیخیال شدم
تا اینکه روزی که از مدرسه برمیگشتم هرچی منتظر فتانه وایسادم نیومد که باهم بریم. مدرسه هامون ی خیابون باهم فاصله داشت.
مدیر مدرسشون که منو دید سلام احوال پرسی کرد و سراغ فتانه و گرفتم گفت ی ۲۰ دقیقه هست رفته
همیشه باهم میرفتیم...دیگه دیر شده بود بدو بدو رفتم طرف خونه
کنار خیابون ما ی ما ی کوچه ی باریکه که از داخلش چندتا کوچه ی تنگ و تاریکه و هیچ رفت و آمدی نداره..برای اینکه راهم نزدیک بشه از اون کوچه رفتم وقتی از کنار ی کوچه بن بست رد شدم که تهش سیمان و ماسه خالی کرده بودن متوجه ی صداهایی مشمئزکننده شدم 

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 

این وسط پسر کوچولوی منم دعا کنین🙈

برای شفای پسرم یه صلوات میفرستی💔                                                      حال خوبت آرزومه پسر قشنگم                                        قلبِ مادر میدونم یه روز خوب میشی🌿

جلوتر رفتم صدای ناله میومد
بازم جلو تر رفتم اینقد شل شده بودم که هرآن نزدیک بود با دیدن صحنه ی جلوی چشمم بالا بیارم
این خواهر من بود؟؟؟
با این وضع تو آغوش یه پسر؟؟؟در حالِ...؟؟؟ فکر کردم پسره داره اذیتش میکنه اما صدای دلبری هاش رو میشنیدم
جلوتر رفتم فقط جلوی دهنم رو گرفتم که داد نزنم...کفشم رو درآوردم و دویدم طرف پسره...
خواهرم مثل گچ شده بود 
سریع لباسش رو درست کرد و فرار کرد...نتوستم جلوش رو بگیرم 

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 

پسره رو نمی‌شناختم. کفش و کیفم رو ب سمتش پرتاب کردم و فحشش میدادم...نمیفهمیدم چیکار میکردم. مشت ماسه هایی ک اونجا بود رو برمی‌داشتم و می‌ریختم توصورتش ..
پسره از من بزرگتر بود هیکلی تر..اومد جلو دوتا دستام رو گرفت...پرتم کرد رو ماسه ها....افتاد روم...احساس خفگی میکردم....میخواستم بالابیارم...گریه میکردم...جلوی دهنم رو گرفته بود و در گوشم گفت : اگر کلامی حرف بزنی توی کوچه گیرت میارم و حسابت رو میرسم
سرشو تکون داد و گفت فهمیدی؟؟؟ یا همین الان حالیت کنم 

من خیلی رکم اما بی ادب نیستم. اهل تعریف های آبکی هم نیستم...اگر هم بفهمم کسی بهم دروغ گفته هر کاری میکنم تا ثابت کنم دروغ میگه 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز