صاحبکارم بهم نظر داره

نمیدونم من چرا حس آبرو و حیثیت رفتن نگرفتم

والا من هرجای که کارکردم ازاین همین مریض ها بودن  و اون کارول کردم بخاطرهمین خوب میشناسمشون 

یجای دیگه میرفتم سرکار ۳نفر بودیم من صاحب کار یه زنه که شوهرش معتاد بود بعد چندوقت همکارم ک شوهرم داشت برای صاحب کارم تولد گرفت کادو سوپرایزووو😲😲😲

چندوقت بعدش شوهرش اومد بودمغازه قبلشم بهم گفته بودن اگر شوهرش اومد اینجا هیچی نگو خلاصه.....🤔🤫

یه چندروز بعد شیفت من بود صاحب کارم اومد هرچی بود تعریف کرد واسم شوهرش معتاده ودوستش دارم دوستم داره اینجور اونجور .......

نمیدونم چرا برای من تعریف میکرد من اصلا خودم کنجکاو نشون نداده بودم  ولی جالب بود چطور یه همکار متاهل برای یا مرد متاهل تولد میگیره و جالب تر اینکه تاریخ تولدشم دقیق یادش بوده هی بهم نزدیک تر میشد منم سریع سه پاشدم اومدم خونه دیگه هم نرفتم بااینکه سنم خیلی خیلی کم بودبچه بودم فهمیدم چخبره

چون شاید خیلی مثبت به قضیه نگاه میکنی اولش ۲تا حرف هست نگاه کردن کم کم میشه  صمیمی شدن کم کم نزدیک شدن کم کم و............

😜😄😄😄😄😄

اسی اصلا نرو یه درصد هم به رفتند سر اون کار فک کن دنبال کار دیگه بگرد 

خانمی نرو دنبال یه کار دیگه باش تا  کی باید دوری کنی فقط نرو همین شیطون گولت نزنه