سلام، امروز بعد از چهل روز از ابتلا کرونا بدن درد و سر درد شدید داشتم بهم میگه عزراییل نزدیکته چند روز پیشم بهم گفت بو الرحمن گرفتی دلم آشوبه از دستش میگه من نفرینت کردم حالت بدتر شد، بهش میگم برام گردو پوست بگیر میگه بسه دیگه زیاد خوردی، همش با کلمات بتمرگ و زر بزن و بکپ و از این جورا با من حرف من یکی میزنه، آرزو به دلم مونده مثل یه شوهر باهام حرف بزنه، امروز میگه خسته شدم ازت انقدر مریضی گفتم خوب صدبار گفتم طلاقم بده اما تو نمیدی گفت به موقش طلاق میدم وقتی بچه هام بزرگ شدن؟
بچم دنیایی گریه کنه محلش نمیزاره
تو رو خدا دعا کنید حالم خوب بشه، دلم برای بچه هام میسوزه