یعنی خدا میبینه..میشنوه ظلمی ک بهم شده رو

رفت با همونی که باهاش باهام خیانت کرد  نامزد کرد بعد نامزدیشون به هم خورد الان معتاده شده

برنگشت بهت؟

دوباره پیشنهاد دادن که برگردن ولی دیگه قبول نکردم خداکنه هیچ وقت توی زندگیش روز خوش نبینه 

شک نکن به صلاحته  نامزدی رو بهم زد من این دوره رو گذروندم نامزدیم دو روزه بود بهم خورد الان کنار شوهرم خوشبختم

اصلاااااااا برنکرد کسی که الان باهات اینکارو می کنه مناسب زندگی زناشویی نیست شک نکن پشیمون میشی برگردی

ببین این طوری فکر کن که تو ی اون لحظه ها تو هم لذت بردی

نه احساس عذاب داشته باش نه وجدان درد

آینده خوبی در پیشه

و چه خوب که این آدم از زندگیت رفت

حتما قراره آدم بهتری بیاد

هر چند هدف یک خانم نباید ازدواج باشه

ازدواج باید تو مسیر زندگی پیش بیاد

اگه نیومد هم مهم نیست

زمان خودش دوای همه دردهاست این تجربه کمی نیست باعث میشه در انتخاب هات دقت کنی 

شب و روز گریه میکردم چقدر از بابام حرف شنیدم حتی مثل تو با فامیل و خانواده ام رفتیم منت کشی اون آشغال حتی یه سلامم بهم نداد دو شب مثل یه دستمال بدنمو لمس کرد و رفت برای همیشه دلیلش هم اخلاق بد بابام تو شب بله برون و از چهره و هیکل من بدش می اومد من تو دادگاه زدم تو گوشش میخواست منو بزنه بابام دراومد حتی جلوی مادرش نفرینش کرد مادرش میخواست بلند بشه منو بزنه خواهرا و برادراش همه بی غیرت یکی نگفت با ابروی دختر بازی میشه شش ماه بعد از اون قضیه نامزد کردم و یه سال بعد هم عروسی الان هم یه دختر دو ساله دارم و خوشبختم چهره و هیکل قشنگی ندارم اما برای شوهرم همیشه تازه ام و دوستم داره با اینکه بدترین و وحشتناک ترین اخلاق بابامو دیده از همون نامزدی تالان زندگیمونو بخاطرش خراب نکرده و بهم نزده مرد بودن خیلی کمه هیچ وقت تسلیم یه اشغال و یه سرنوشت بد نشو یه اشغال میره عوضش خدا بخترشو نصیبت می کنه هر چه زودتر بهم بزن بره گم بشه از زندگیت بخدا حیف ایندته برای کسی که تو رو اویزون میده خواهرانه بهت میگم جدا شو درد و غصه داره میدونم اما روزای خوب هم میاد 

خودش پیشنهاد داد؟

خانواد اش خودش به خانواده اش گفته بود

عزیزم حس میکنم بیشتر نگرانی شما بخاطر قضاوت بقیه هست .

وگرنه اگرم نامزدت برگرده هیچ عشقی بین شما دیگه شکل نمیگیره. 

پس سعی کن فراموشش کنی .یه روز میاد که خدارو هزار بار شکر میکنی که باهاش ازدواج نکردی

من شیا نمیتونستم بخوابمو و فقط گریه می کردم هیچ وقت نبخشیدمش پدر و مادرش مثل گوشت تو خونه افتادن و یه پرستار غریبه ازشون مراقبت می کنه هر دو سالم بودن عروس جدیدشون که کلفتیشونو نمی کنه محتاج غریبه شدن و هیچ کس نمیتونه نگهشون داره پسرشونو و هیچ وقت نمیبخشمش سپردمش به خدا تقاصشو پس میده