سلام
من شش سال ازدواج کردم ,مشکل بچه دارشدن هم خودم داشتم هم شوهرم ,شوهرم ازبچه خوشش نمیومد,ولی بچه های بقیه رو دوست داره مثلابچه های خواهر وبرادراش بخاطرهمین اصلا همراهی نمیکرد برای دکتر ودارو, منم بعداسه سال که یه نفره میرفتم دکتر دارو میگرفتم وازمایش میدادم دیدم وقتی اون همکاری نمیکنه فایده نداره قید دکتر ودارو زدم
تا اینکه امسال بعداز۶سال خیلی غیرمنتظره باردارشدم اصلا اولش خودم باورنمیکردم حتی وقتی ازمایش دادم ,حتی اولین سونوگرافی که رفتم شوهرم که بیشتر ازمن شوک شده بود
ماه اول بااینکه شوکه بود ولی خیلی اخلاقش خوب بود هوامو داشت با اینکه بچه هم نمیخاست وناراضی بود
مشکل من ازجایی شروع شدکه ارتباطش با یکی ازدوستاش وپسرعموش بیشترشد,رفته رفته ازمن دورتر شد سردترشد ,الان که بداخلاقم شده همش فحاشی میکنه میگه من بچه نمیخاستم تو بزور خاستی ,درصورتیکه بخدا اصلامن قید دکتر ودوا ودرمون زده بودم چون خودش خیلی مشکل داشت همکاری نمیکرد دیدم به نفره فایده نداره ادامه بدم
الان چهار ماهم هست تواین ۴ماه اصلا دیگه انگارمن زنش نیستم رفتارش کلا عوض شده تاحرف میزنم میپره بهم کلا وسایلش ازاتاق خوابم برده ,جلومن لباس عوض نمیکنه انگار بچه رو بزور من گذاشتم توشکمم اون کاره ای نبوده
شب وروزم شده گریه ازچشم دوستش واون پسرعموی نامردش میبینم ,نمیتونم بخانوادم چیزی بگم مامانم خودش مریضه فعلا بخاطرمن انقدر خوشحال روحیش عوض شده نمیتونم بگم این اتفاق افتاده کسی ندارم درد دل کنم ,به خانوادشم گفتم منومقصر میدونن