من باردارم دیابت بارداری گرفتم دکتر گفته فقط نون جو بخور با غذات از صبح به شوهرم گفتم بخر نرفت الان موقع شام گفتم برو بسته نشده گوش نداد منم بلند شدم اژانس گرفتم چون تا برسیم مغازه ها و خیابون یه عالمه راهه با پسرم ک چهار سالشه رفتم تمام مغازه ها رو گشتیم نداشتن فروشگاهها ..به ازانس زنگ زدم ماشین نداشت شوهرم زنگ زدم بیا حداقل دنبالم گفت نمیام گوشیو روم قطع کرد من از کوچه های تاریک و ترسناک نمیتونستم تنهایی پیاده برم مجبور شدم پیاده برم تا اژانس پیدا کنم اونم ماشین نداشت بعد دید باردارم دلش سوخت گفت بیا ببرمت عیبی نداره ..من خیلی احساس بدبختی دارم ..اومدم اینجا دردو دل کنم ..تو شهری ک هستم غریبم خانواده ام نیستن ..الان تو پارک نزدیک خونه نشستم
فداتشم من
باشوهرم چ رفتاری داشته باشم وقتی رسیدم ..از اوناست که اصلا محل نمیده هزچقدر گریه کنی
الهی عزیزم بمیرم
ببخشیدا شوهرت خیلییییییی بی شعورهههه
شاید فکر کنید عوضی ام اما یه بچه کم بود که دومیم از این مرد اوردی؟
قشنگ درکت میکنم😞منم دیابت دارم
ی بار برای همیشه آدمش کن
خب بیفکری ک با همچین شوهری باز باردار شدی دگ چیبگم
خب عزیزم الان دیگه شبه برو خونه..غصه نخور اکثر اقایون بداخلاقن..الان جای ناراحتی نیست
وااا چه نامرده
گریه نکن جوابشم نده
خب اسنپ /ماکسیم میگرفتی ،این دیگ کاری داشت؟
با اسنپ فود نونو سفارش میدادی
چ بد
کجای ساکن چه شهری هستی
چه شوهر بی غیرتی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 روز پیش
1 روز پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
