2410
2553

زرشک

زدم توگوش زندگی رفت بابزرگترش اومد 😐🖤دیوانه شمردندمرامردم این شهراما دل من تنگ خودم بود دمادم🙂😞 بدم میاد شاد باشم 🙂میدونی چرا؟؟چون هروقت شادبودم یهویکی زد توذوقم دلم شکست 😅میشه خندیدولی خوشحال نبود😅عشق قشنگه ولی تنهایی ترجیح داره بع آدمایی که فقط لب ودهنن 🙂💔

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

چای برگ گزنه برگ گردو بعداناراینا

وارﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ👀.ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ‌ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:😏ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ.ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ. ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧ‌ﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ🤗…ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ.ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﯾﺦ ﺯﺩ🙃…ﭼﻪ ﺣﻘﯿﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻛﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐـ🚶🏻‍♀️ـﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ!ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، ﺷﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑﺎﺯ ﻫـﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ.😉 جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر اسـت…👩‍🦯تقواست کـه سرنوشت ساز اسـت💌 برای رسیدن بـه “کبریا” باید نه کبر داشت نه ریا💔💔
2456

انسولین

 دنبال روشای سنتی نرو اصلا مراقب باش من خودم دیابت دارم اون موقع که بستری بودم یه پسری دیابت داشت باباش خواسته بود با روشای سنتی درمانش کنه انسولین تزریق نکرده بوددچار کمای دیابتی شده بود و بعدم مرد

باید به تمام نَشُدن های زندگی ام بگویم که من از صمیم قلب دوستتان داشتم آنها نشدن هایی بودند که هیچ حکمتی پشتشان نبود!نشدن هایی که برای ^نَشدن^ شُدَنشان تنها من مقصر بودم که زورم به سنگ هایی که خدا جلوی پایم انداخت نرسید خدایی که مدت ها دوست میپنداشتمش اما من را موجودی خلق کرد تا دیگران با دیدنم احساس خوش بختی کنند و شکرش را بجای آوردند و نه تنها از کیسه ی قرة العین هایش چیزی برایم کنار نگذاشت بلکه در قوانین زندگی ام نوشت حتما پس از هر سختی سختی بسیار باشد روزانه چهار بار درد بکشد و به موجب بیماری اش هیچگاه موفق نشود حضورم در حوالیِ رگ گردنش لازم نیست و بگذارید به حال خود رها شود و من همه ی این ها را در حالی فهمیدم که در اوج درد و غرق در همه ی آن نشدَن ها در جایی حوالیِ قلبم امید به لمس دستی در تاریکیِ زندگی اَم داشتم تا کمی از این لجنزار بیرون کشیده شوم! که‌ناگهان فهمیدم من تنها هستم؛انسان تنهایی که فهمید این بالش هست که اشک هایش را پاک میکند تا وقتی تمام شود! و تنها پتو است که به او ارامش میدهد انسانی که فهمید اشیا چقدر برای کم کردنِ دردِ بلایای بسته بندی شده ی فرستاده شده از سوی خدا تلاش میکنند... انسانی که دیگر قوی و جسور نیست ته دلش قُرص نیست اما به‌واسطه ی درک‌ تنها بودنش کمتر از غم های پی در پی آسیب میبیند

عزیزم این داروهایی که دوستان معرفی کردن تلخ هس وقند رو به شدت میاره پایین اما کارکرد کلیه رو خیلی ضعیف میکنه من بهشخصه  دوازده ساله دیابتی م پیاده روی نخوردن شیرینی وغذاهای کم چرب نخوردن برنج سیب زمینی وما کارونی ومیوه هایی مثل انگور وانحیر وموز 

2714
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687