ن زايمانم بايد ٢٧تير ميبود ولي يهو بر اثر فشار بالا و مسمويت بارداري يك ماه زودتز بچم ب دنيا اومد تا١٠الي١٢روز اول سردراي شديد ناشي از بي حسي نخاعي داشتم تا بعد دو هفته گفتم مامان احساس ميكنم چيزي نو گلوم گير ميكنه غذايي ك ميخورم حتي اب احساس ميكنم ميخىام خفه شم همه ميگفتن ادا در مياري بش فكر نكن نميشد فكر نكنم قشنگ احساس خفگي بم دست ميداد،فكر ميكردم دارم خفه ميشم😔بعدش صبحاي زود سوزش معده همراه با تهوع و بهم دست ميداد در حدي ك از درد ب خودم ميپيچيدم جيغ ميزدم هي ميگفنن بلند شو الكي ب خىدت تلقين نكن خوب ميشي روز ب روز هم بدتر ميشدم تا اين كه بر خلاف ميل باطني همه من رفتم روانپزشك مادرم قبول نميكرد ولي من بزور راضيش كردم چون ديگه از بس بالاي سر بچم جيغ ميكشدم دلم ميسوخت براش حمام نميكردم شىوهزمم كارش ي شهر ديگه ست بهد٥روز اومد من افتاده بودم تو جا خيلي اوضاع بدي داشتم الان زفنم روانپزشك فلوكسامين داد و الپرازولام و پروپرانول مشكل بلع رو همون روزاي اول حل كرد بيخوابي و كابوساي شبانه كسل بودن و بي انگيزه بودنم رو حل نكرد
الانم يك ماه خوردم رفتم دكتر دوزشونو برد بالا ميترسم بخورم
