روز هفتم مردادبا سردرد شدید بیدارشدم از قضا اون روز عید بود. من هم تو کرونا رفت و آمد رو کاملا محدود کردم حتی به مادرم هم ده روز یک بار سر میزنم. اون روز هم عید بود هم بین تولد خودم و دخترم. مامانم اصرار داشت که بریم خونه اش . ولی من نگران کرونا بودم. گفتم یکی از همکارام سرفه میکرده و ماسک هم نزده بود . میترسم ناقل باشم. و نرفتم.
مادرم و داییم و همسر داییم همسایه دیوار به دیوارن وچون یه جورایی تنهان به هم سر میزنن. بچه های داییم تو کشور دیگه ای هستن. یه خواهرزاده ای هم دارم که چون تو شهر ما پروژه برداشته اومده پیش مادرم زندگی میکنه.
خلاصه اون روز گذشت و نرفتم فردا دیدم سردردم ادامه داره . شک کردم و رفتم تست. و بله کرونا داشتم دو روز بعد علایم شوهرم ظاهر شد و چن روز بعد دختر بزرگم و با فاصله یک هفته هم دختر کوچیکم مبتلا شد.
کرونا با همه دردسر و سختی که برام درست کرد. با بستری شدن ۱۴ روزه همسرم و مشکلاتش گذشت.
فقط خدا رو شکر میکنم که اون روز پیش مادرم نرفتم و گرنه چه بسا هم اون هم داییم و همسرش و هم خواهرزاده ام مبتلا شده بودن. و معلوم نبود اونا با سن بالا یا خواهرزاده ام که قبلا مشکل قلب داشته بتونه از پس مریضی بربیاد.
وقتی میگن دور همی ممنوع یعنی ممنوع .جدی بگیرید