بچه ها طبق تایپک قبلم ک گفتم خب خارسوم اذیتم میکنه این حرفا گفتم بعد از یکماه اومد خونه مامانم افتاد دنبالمون همش بد اخلاقی میکرد و اینا شب خابیدیم صبح دیدم از هال اومد تو اتاق خاب پیش ما قرار بود ساعت ۳ بریم اصفهان صبح زود پاش کرد تو ی کفس ک شوهرم ببرمون اصفهان منم لج کردم گفتم نمیام الان شوهرن طرفداریم کرد اما یهو مامانم عصبی شد گفت مینا پیش تو دار ه خدمتکاریت میکنا این جوری آذیتش میکنی
ورداشت شوهرم برو مامانم گفت برید هروقت خونه جدا گرفتی بیاد
شوهرم بغض کرد زفت
من عصبی شدم پیاهم های بد بهش دادم دعوامون شد
فرداشب مادر شوهرن زنگ زد ب مامانم گفت یامینا بفرست بیاد یاداثاث هاشو ببر بابام عصبی شد
بخدا من مادر شوهر میرفت توحمون دسشویی میکرد
دوشب بعد از قهرموت شوهرم پیام دادب رفیقم ک اسکرینش میزارم ببیند و گریه کرده بود ک مینو دلم براش تنگ شده این حرفا
و فرداش پیان داد بمن ک مقصر من تو نیستم زندگیمون از اول اشتباه بود
من نمی خاستم جدا شم تو میخاستی
زنگش زدم جوایم نداد
مامانش زنگ زد گفتدعلی میگ این زندگی نمیخام فلان
گفتن علی دیشب ب رفیقن گفت مینوی منوکو
تو وات بلاکم کرد بود علی
تو اینستا پیامش دادم التماسش کردم اما گفت میناتموم شدی برام
اخه تو یشب مگمیشه دوسال عاشقانه کنار هم بودیم شوهرم جونش برامن میداد
دیشبش ب رفیقن گریه کرده بود
فرداش من نخاد؟
دیروز پیامش دادم گفتم برو درخاست طلاق بده
گفت من نمیدم
گفتم تو زندگی نمیخای
میگ من درخاست طلاق نمیدم مامانت میگفت جدا شین اون بره
تازه بابان باهاش صبحت کرد گفت مینا نمیخام
ماماتش زنگ میزنه دروغی به من میگ علی وسایلت جمع کرده در صورتی ک عکسی برا رفیقم فرستاده بود دروغ میگفت
دایی شوهرم گفت اینا هم میخان نزار زندگیشون بپاشه گفته ن دیگ فایده نداره
اینم بگم مادر شوهرم حمایت مالی میکرده مارو و ی فرزند فقط شوهرم داره شوهرش فوت شده و ۴۰ سالش
خیلی میخاست زندگیم بپاشون اتگار الان موفق شد
میگ ب شوهرموگفته برو درخاست طلاق بده شوهرم گفت شناسامه ام گم شده