نمیدونم این پست قراره به درد کی بخوره ولی من تجربمو می نویسم چون هیچ جا ندیدم اینو بگن.
من ادمی ام که ذاتا پسرونه ام و عاشق لباس پسرونه ام یک جو لوندی در من وجود نداره :)) فکر میکردم مشکلاتم با شوهرم سر این قضیه س برای همین همش سعی میکردم براش پیراهنای گل گلی و چیزایی که ازشون متنفرم بپوشم.
چون همه میگفتن اینجوری شوهرت خام میشه ولی حدس بزنین چیشد؟ هیچی من توی اون تیپا خفه میشدم از بس که ناراحت بودم اونم بهرحال باهام دعواش میشد.
پارت دو تو کامنتا.
کار دیگه ای که میکردم این بود که صبح تا عصر کارای خونه رو میکردم و که شب شوهرم میاد پیشش باشم و کاری نداشته باشم.
ولی هرشب میشنیدم: تو که توی این خونه کاری نمیکنی.
بعد خودم رفتم مشاور چون شوهرم راضی نمیشد بیاد.
بعد یک ماه مشاوره و تلاش زیاد خودم فهمیدم چیکار کنم.
اینو بدونین مشاوره گرفتن مثل کارت باشگاه گرفته، پول میدی ولی خودت باید تلاش کنی مشاور فقط کمکت میده زودتر به هدف برسی.
لطفاً لایک کنین
راجع به اینکه هرکسی زبان عشقش چیه فهمیدم، من رابطه فیزیکی دوست دارم.
یکی فقط میخواد عشقش پیشش باشه.
یکی هدیه دوست داره.
مال شوهرم چی بود؟ شوهرم دوست داره من در خدمتش باشم :)
دیدین گفتم صبح تا عصر کارامو میکردم که شب پیش هم باشیم؟ خب از اونجا که شوهرم سرد مزاجه و شب هیچ اتفاقی نمی افتاد سرخورده میشدم و میرفتم تو گوشی.
و اینو میشنیدم: تو همش تو گوشی ای.
فهمیدم وقتی عاشقمه که من دارم کارای خونه رو میکنم، حس میکنه برای خونه و بچش اهمیت قائلم و خیلیییی کیف میکنه.
اینو که یاد گرفتم بجای صبح، از بعد از ظهر کارامو شروع میکنم و تا اخر شب طول میکشه.
و باعث میشه حس کنه چه زن سخت کوش و مهربونی دارم.
منم بلایکین
فهمیدم واقعا براش مهم نیست من چه شکلی ام. همینقدر حموم رفته باشم کافیه فقط میخواد درحال کار باشم :/ :))
اره قسمت فمینیست ذهنم خیلی بهش برخورد که وا مگه نوکرشم.
ولی ازونور میگم اونم از رابطه فیزیکی متنفره ولی چون دوستم داره انجام میده پس اینقدر کار رو براش بکنم.
حالم از شوهرم بهم میخوره یه ادم سرد و بی روح
که با ادم حرف هم نمیزنه،12سال زندگی یه ذره تغیر نکرده
این زندگی رو فقط دارم برا بچه هام تحمل میکنم
اره راس میگی ۶ صبح دخترم نخوابیده بود جاروبرقی میکشیدم همسرم بیدازشد فک کنم خوشش اومد راستی شما از مشاور نتیجه دیدین؟
پس برنامه روزانم اینه که دیروقت بیدار میشم، تا سه چهار بعد از ظهر ول میگردم و فیلم میبینم و تفریح میکنم :)) بعد شام میپزم و دور و بر رو مرتب میکنم.
شوهرمم که هفت میاد هنوز کلی کارام مونده مثلا دارم گردگیری میکنم سلام میدم.
اونم یه لبخند پهن میزنه و قند تو دلش اب میشه از دیدن دستمال دستم :/ :))
اوکی هضمش برای خودمم سخته ولی دیدم بعد سه سال رنج فهمیدم دیدم باید بگم شاید یکی دیگم اینجوری باشه.
