2726
عنوان

داستان زندگی عجیب گلرو💥

14731 بازدید | 281 پست

سلام دوستان این داستان که براتون میزارم نوشته من نیست و برای یکی دیگه است من خوندم و به نظرم جالب بود گفتم برای شما هم بزارم و تا حد ممکن تند تند میزارم براتون چون پارت پارت هستش... امیدوارم لذت ببرین❤️

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷


ما توی روستای دور افتاده ای
زندگی میکردیم که بین دوتا کوه ساخته شده بود
پدر کدخدا روستامون بود و من دختر کوچک اونها
4 تا برادر بزرگتراز خودم داشتم که توی سن های 17 -18 سالگی با اقوام ازدواج کرده بودن و فقط من مونده بودم که پدرم وابستگی شدیدی بهم داشت چون مادرم سره زایمان من فوت کرد و اصطلاحا سر زا رفت
هرچه بزرگتر میشدم پدرم  بیشتر عاشقم میشد چون میگفت انگار مادرت برای بار دوم جلوم قد میکشه چون مادرم وقتی 9 ساله بوده با پدر 20 ساله ام ازدواج می کند

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!
2728

سر چهلم مادرم زنای فامیل به بابام میگن باید زن بگیری تو پسر بزرگ خانی و وظیفه زیاد داری باید یکی بالا سر بچه هات خوب باشه الان که یه بچه شیرخوار داری بابامم راضی میشه دختره یکی از مناطق روستاشونو واسش بگیرن
تا چند ماه بابام به زنه نزدیک نشده بود چون مادرم رو خیلی دوست داشتم و هنوز نتونسته با مرگش کنار بیاد/ اما کم کم با زن جدیدش ماهی جون (اسمش ماهی جون بوده و هیچ لقبی نبوده) رابطه خوبی پیدا میکنه چون دختر آروم و با محبتی بود و منم چون هیچ وقت مادرم رو ندیده بودم به ماهی جون عادت کرده بودم و مثل مادرم دوسش داشتم
همه چیز خوب بود تا یه روز ماهی جون منو برد توی پستوی خونه و گفت امروز یه لباس تمیز بپوش کدخدای ده بالا قراره بیان خواستگاری برای پسرش
آقاجونت گفته لباس آراسته بپوشی

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!

من: خواستگار ؟؟؟ اما من فقط 13 سالمه
ماهی جون: دخترم دخترای کوچیکتر از تو شوهر کردن و رفتن الانم دارن بچه داری میکنن / تا الانش چندبار خواستن بیان خواستگاری اما با آقاجونت صحبت میکردم و منصرفش میکردم اما گفته نمیتونم بیشتر از این بهشون بگم فعلا زوده
نزدیک به ظهر بود که ماهی جون اومد سراغم و گفت: گلرو خبر آوردن کدخدا حکیم (خواستگارا) با خانواده دارن میان بشین این پستو صدایی هم ازت در نیاد تا خودم بیام سراغت
بعدم با دختره خونه زادمون رفتن که تدارک پذیرایی کردن رو بچینن
آقاجونم گفته بود جلوی پایشان گوسفندی بکشند و برای شام آماده کنند

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!

دوستانی که هستین لطفا یه لایک بزنین پستارو بدونم هستین و میخونین😬

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!

نیم ساعتی گذشت که صدای سلام و احوال پرسی به گوشم رسید عرق
سرد روی پیشونیم نشست/از استرس کف دست مدام عرق میکرد
صدای خنده و قلیانشون کل خونه رو بر
داشت چون مسیرشون دور بود قصد رفتنم نداشتم و تازه مشغول صحبت راجع به زمین های اجدادیشون به میون اومده بود دیگر
هوا داشت تاریک میشد که ماهی جون به سراغم اومد و گفت: دختر چرا اینقد رنگت پریده؟ خاک به سرم حالا فکر میکنن مریضی چیزی داری
دوتا نیشگون از لپام گرفت و گفت ما داریم برای خانما توی اتاق بغلی حصیر پهن میکنیم مردا طبق معمول توی ایوان غذا میخورن
زن کدخدا حکیم حتما میخواد توی این فرصت تورو ببینه و ور اندازت کنه
هرچی باهات حرف زد سرتو بالا نمیاری فهمیدی؟ سوالی ازت پرسید فقط با بله خانم جان جواب میدی بیشتر حرف نمیزنی حالا میگن اه چه دختر وراجی
پاشد رفت و منم استرسم صدبرابر شد

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!

صداشونو شنیدم که وارد اتاق بغلی شدن که توش سفره پهن شده بود
بعد از ده دقیقه ماهی جون اومد دم پستو ایستاد و با خنده گفت گلرو دخترم بیا اینجا خانم جان میخواد ببیننت
دستمو گرفت و منو کشوند بیرون
دختری نحیف با قدی متوسط با ماکسی گلگلی سفید و روسری قرمز
خانم جان: ماشالله هزار ماشالله چه دختری
بیا بشین اینجا کنار خودم

_چرا تو زندگی من همش بارون میاد؟ چرا من هیچوقت چتر ندارم‌؟                                              +بارون مسئله مهمی نیست. حتی اگه تو تنها کسی باشی که چتر نداره،اشکالی نداره فقط خیس شو،خیس شو و بدو. اونوقت میبینی که زود میرسی خونه!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730