سر پسرم دقیق یکهفته قبل موعد اینطوری بودمکه مطمین شدم باردارم چون تو عمرم سینه درد نداشتم اصلا جز همون موقعه
یه مامان شاد و پرانرژی که جز شادی و ارامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ، خونه بهم ریخته مرتب میشه ، چای سرد شده رو میشه عوض کرد ، غذای یخ شده رو میشه داغش کرد، ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما دیگه بچه هامون 1ساله یا 2ساله یا 3 ساله و ... نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم پسر کوچولوی من مامان عاشقته
زیاد به این چیز ها نیست وقتی اقدام میکنی هر ماه ی علائم جدید داری هی دل خوش میکنی هی ضد حال، ولی یکی از نشونه های خودم این بود که حس میکنم داخل سینه هام غده در اومده البته حدودا چند روز از پری گذشته بود که حس کردم
می خوام به دخترم بگم: من برای تشکیل قلبش ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت خون جگر خوردم، نزاره کسی به راحتی بِشکَنَتِش ❤
من خودم باورم نمیشد که استرس اینقدر تاثیر داشته باشه ولی همین که از اقدام بیرون اومدم و تصمیم گرفتم بچه نیارم باردار شدم، ایشالله خدا به زودی ی فندوق بزاره تو دلت عزیز دلم
می خوام به دخترم بگم: من برای تشکیل قلبش ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت خون جگر خوردم، نزاره کسی به راحتی بِشکَنَتِش ❤