خلاصه اخر پدرم زنگ زد که خودم پول میدم برا دخترم لباس عروس میگیرم تا همسرم از خرشیطون اومد پایین وگفت باش پول میدم گذشت وقرارشد ما عروسی رو توشهر خودم بگیریم ونگم که چقدر سر تالار گرفتم عذابم دادن وپاتختی رو توشهر همسرم به خواست پدرشوهرم
بعد چند روز دوباره پدرشوهرم زنگ زد که شما گ.و.ه میخورید توخونه من پاتختی میگیرید بندازید خونه خودتون که پدرم قبول کرد