خودمم نمیدونم چمه ، نمیدونم چی میخوام، فقط یه بغض سنگین دارم همش دلم میخواد تنها باشم ، تو جمع اذیت میشم منکه عاشق مهمون و مهمونی بودم حالا از تو جمع بودن بدم میاد ، فکر میکنم مشکلات زندگی برام سخته و نمیتونم تو زندگی ادامه بدم همش به مردن و آرامش فکر میکنم، احساس میکنم من مثل بقیه آدما نیستم و نمیتونم باشم و تو این دنیا گم شدم ، فکر میکنم اصلا اشتباهی به این دنیا اومدم چون تحمل هیچی رو ندارم ، حوصله هیچی رو ندارم ، فکر میکنم آدما هیچوقت اونجوری که من فکر میکنم نیستن انگار همه دارن واسم فیلم بازی میکنن ، اشکم لب مشکمه ، اصلاً از عالم و آدم بدم میاد چراااا😫
گاهی گمان نمیکنی ، اما خوب میشود... گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...
منم اینجوریم خیلی بدههه😭همش خیال پردازی که اان میاد عشقم طرفم اما کوووو😔
یک عدد دهه هشتادیه خوشگل😌❤از کسایی که خوراکیامو بهشون تعارف میکنم و اونا هم میخورن متنفرم😑جمعیت قلب منو آمار بگیری همش❤️تویی❤️. تو سرآغاز همه آرزو های شیرین منی😌🍯. یه تار موش که سهله...... :) فکرشم به کسی نمیدم😌. آقای قاضی تا کی باید براش بمیرم و اون نبینه؟ :( :چند بار میتونی بمیری؟تا وقتی که اون ببینه:)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم خیلی اینطوری میشم اول برو تنهایی یه دل سیر گریه کن گاهی گریه لازمه بعد برو دوش آب سرد بگیر بع ...
کارم شده گریه اصلا شبی که گریه نکنم خوابم نمیبره از همه چی خستم انگار وقتی تو جمع میشینم همش.چ دلم میخواد زودتر بیام تو اتاقم گریه کنم اصلا تحمل هیچی رو ندارم
گاهی گمان نمیکنی ، اما خوب میشود... گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...
آهان ولی این مشکل بزرگی نیست مادر شدن اتفاق بدی نیست شاید بهم بخندی ولی من تو خواب تجربش کردم آنقدر حس خوبی بود که دلم میخواد دوباره به خواب برگردم ولی خب دعا میکنم الان نباشی و به موقش مامان بشی
گاهی گمان نمیکنی ، اما خوب میشود... گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...