اووووو پس من چی بگم
کل فامیل منتظر بودن ببینن من با کی ازدواج میکنم😂😂😂 انقد که خواستگار رد کردم
پدرم فرد سرشناس و ثروتمندین و من تک دختر ، تحصیلات عالیه، ظاهر خوب، اندام خوب
خیلی از پسرای فامیل و رد کردم😅😅😅
خلاصه وقتی ازدواج کردم اولین نفر عمه ام دقیقا شب بله برونم اولین تیکه رو جلو شوهرم انداخت😅😅😅
و بعدش از گوشه کنار بارها شنیدم
من عاشق شدم، شوهرم ازم کوچیکتر بود ظاهر و اخلاقش عالی ولی هیچی نداشت خودش بود و لباسای تنش
منم سفت و سخت وایسادم تا باهاش ازدواج کردم
اولش خیلی سختی کشیدیم اما الان خداروشکر خوبیم
خیلی از اطرافیانم که خیلی از من و خانواده ام پایین تر بودن با چه خانواده هایی از نیاوران و ولنجک و … وصلت کردن
و من برعکس ازونجا رفتم اطراف تهران
امااااااا همونا هزاران مشکل دارن، یکی همسرش اعتیاد به گل داره
یکی هرز میپره و … یکی هیچی به نام خودش نداره و هر روز شوهرش میگه طلاق، یکی خرجشون و پدرشوهر پولدارش میده اما آمار لباس زیرش و هم داره و هرچی بخواد بخره باید هزارتا جواب پس بده
اما ما تو این چهار سال از زیر صفر شروع کردیم، زندگیمون مال خودمونه، سختی زیاد کشیدیم اما کم نیوردیم، قدر داشته هامون و خیلی میدونیم و داریم از همه اونا جلو میزنیم، هرچی خریدیم بنام جفتمونه و …
من نمیدونم آخرش چی میشه ممکنه ما هم شکست بخوره زندگیمون هیچکس از فرداش خبر نداره، اما من تک تک راههایی که رفتیم و دوست دارم، ما واقعا زندگی رو زندگی کردیم
خواستم بگم هیچوقت باطن زندگی خودت و با طاهر زندگی دیگران مقایسه نکن