دیگه تاپیک بچه جاریم معروفه میتونید بخونید تو تاپیک قبلم که من نوزاد دارم و بچه جاریم چقدر رو مخ بوده و مزاحم بود 6 روز منم فرستادم بره
اونوقت شوهرم میدید بچه مزاحمه میگفت هم خونه هر چی باشه
بعد امشب بچه جاریم هنوز اونجا بود مامان و بابام یه سر اومدن خونمون شوهرم جلو پاشون بلند نشد بچه بغلش بود منم گفتم عه ببخشید بچه بغلشه ها هی میرفت تو اتاق باهاشون حرف نمیزد رفتم تو اتاق گفتم زشته مهمونن بیا بیرون
حالا بچه داداشش 6 روز بود اونجا بود و من مهمون داری کرده بودم
بعد رفت بره میوه بخره یعنی وقتی اومد تو آشپزخونه بهش گفتم خب برو یکم بشین پیششون زشته گفت عه دیگه چیکار کنم خدا شفات بده و هی هم باهام بحث میکرد.
در صورتی که همه زحمات رو هم پدر مادر من میکشن. بابام برامون خونه خریده کاری که کسی در حق دخترش نمیکنه بعد من هیچوقت ازش قدردانی نمیکنم
اما از لج شوهرم امشب بابام داشت حرف میزد کرونا داشت تازه خوب شده گفت بچتو دو هفتست بغا نکردم فکر کنم دیگه منو نشناسه من داشتم با مرگ دست و پنجه نرم میکردم منم گفتم این حرفا چیه شما تاج سری بابا
شوهرم اینقدر لجش گرفت بعذ هی ادامو در میآورد.
چرا مردها اینطورین؟ از لجش از این به بعد خیلی بیشتر بابامو تخویل میگیرم.