پارسال مهر بود که تولد یه بلاگر بود به اسم سی سی که شوهرش تو باملند سوپرایزش کرد چه تولدی چه کیکی چه کادویی حتی با صدای خودش یه آهنگ براش خوند که داده بود شعرشو براش سروده بودن و اسم سحرم توش بود
من اون موقع یک سال بود دنبالش نمیکردم یهو پست تولدشو تو اکسپلور اومد بالا
شوهر من به خاطر یه مشکل مالی موقت نتوتست کادویی بده واسه تولدم منم تو شرایط روحی خوبی نبودم یادمه خییییلی به هم ریختم حتی گریه کردم
حالا تازه فهمیدم همون خانم از شوهرش داره طلاق میگیره خوشحال نشدم چون میدونم حتما ناراحته الان اما از دست خودم عصبانی شدم که چرا اون موقع انقدر خودمو اذیت کردم و به شوهرم غر زدم واسه چیزی که واقعی نبود😞😞