2726
عنوان

داستان زندگی و ازدواجم

| مشاهده متن کامل بحث + 175310 بازدید | 292 پست

وقتی رفتن حال خودمو نمیفهمیدم...کلا از زمانی ک اون پیاما رو دیدم واقعا نمیتونستم راحت باشم..من همیشه ارامش داشتم و ارامشمم اینطوری بود ک نذارم مسکلاتم بیشتر شهاما واقعا حالم سر جاش نبودـ..

برا نجات دادن اون جو مسخره چن تا پیام با شوخبپی با نامزدم رد و بدل کردم ک رفنه بود بیرون با دوستاش...

به بابام زنگ زدم گفت من باهاش حرف زدم میگه دو تاداز گذشتش هس یکی ک تهدید می کنه...یکی ک خیلی پیگیره و رنگ میزنه و عموشو هم حتی کداشته بهش زنگ زده و یکی هم واسطه اون دختر اولیه اس ک تهدیدش میکنه...

بهش گفتم اخه باباچ واسطه ایه ک اینقدر صمیمانه و از اتفاقای روتین حرف میرنه 



(شب قبل نامزدم یه صفحه برش خورده از اس ام اس ها برام فرستاده بود...

محتواش این بودک طرف ب نامزدم گفته بود ما راهمون از هم جدا نیست،جداش کردن...

و اون دختره الان باهانه رو با موهاش میارم دم خونتون و به اونی هم ک دعاگرفنه بگو بره شوهرشو از دنبال زنای مردم جمع کنه


 «فک کنم با یکی از خواهرشوهرا بود...هرچند شوهراشون همه سربه زیرن»

و نامزدم اینو فرستاد تا من خوندمش پاکش کرد، همکن نوقع بهش گفتم این پیامای تهدید ب خیچ عنوان با اون شب بخیر عاشقانه هم خوانی ندارن و اینا یکی نیستن.)


حالا بابام اینا رو گفت و خدافظی کرد...کفت بهش گفتم وظیفشه همه چیو بهت بگه و در جریان همه چی قرار بگیری...اگه لازم بود حمایتش کنیو کلا بدونی و تصمیم بگیری

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

هر چي سرچ زدم تو مغزم يادم نمياد چي بود فقط اسمتو يادمه ك از طلاق يا جدايي گفتي بعدا تونستي بهم بگو ...

عزیزم خیانت دیدم دوران نومزدی درست منم یه چیزایی دیدم مثل اسی که منو تا حتی کما بردنومزدم رفته به یه شهر دیگه یکی عقد کرده بود یه هرزه که بعدا روابط جنسی متعددش وختی سقطش برملا شد

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
2728
وقتی رفتن حال خودمو نمیفهمیدم...کلا از زمانی ک اون پیاما رو دیدم واقعا نمیتونستم راحت باشم..من همیشه ...

اخ که اون طرف همسرمم پیام فرستاده بود بخط همسرم که دست من بودکه عزیزم توسوختی وخاکسترشدی اونم بپای یه دخترهرزه متظورش من بودم تا اینکه گند وکثافتش جوری دراومد هزار بارقسمم داد که نذاره شوهرم واسه طلاقش بره شهرشون خودش غیابی طلاق گرفت از ترس رسوایی ش

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
اي بابا خلايق هر چ لايق باز خوبه نامزدت ب اوني ك لايقش بوده رسيده و تو نجات پيدا كردي

الان همسرمه😅😅😅اون خانوم یه جادوگر هرزه بود که خودش دمشو روکولش گذاشت ورفت هرچند شوهرمنم مقصر بوذ

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
واویلا بعدش چی شد؟

هیچ عزیزم طلسمی که اون خانوم به همسرم بعنوان دعای خوش شانسی داده بود پدرشوهرم بردن پیش کسی باطلش کردن ورق برگشت دست اون خانوم روشد جوری که به روابط متعدد جنسیش اعتراف کرد وخودش غیابی جداشد الانم شوهر کرده خوش وخرم هرروز یه جا تفریح میره پروفایل میذاره

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....

اون شب براداینکهوحرفاشو بیشتر درک کنم صدا رو ضبط کرده بودم...مغزم میگفت نباید بذاریکسی بفهمه تو وویس گرفتی امادگوشش دادم..دیدم من چقدر اروم بودم و از اون حرف نامزدم ک گفت بهتر جرف میزنن اونا ناراحت شدم...

و فقط اینجاش و اونجتشک بهش میگفتم مگه من برات موجودیت نداشتم...دقیقا جاهاییش ک صدام رفته بود بالا رو کات کردم و گفتم براش میفرستم تا بدونه چطوری برخورد کرده و چیمفته و چقدر زجرم داده ک از وسطدارامش یهو صدام رفته بالا...

ک ایکاش این کارو نمیکردم..

نصف شب ک اومد خونه ی کلیپ از عکسایی ک از گلامکن داشت درست کرد با اهنگ شروع ناگهان علیرضا قربانیگذاشته بود استوری...

با هم یکم درد و دل کردیم..حرف زدیم..گلایه همو کردیم..و کاریک نبایدو کردم..صداشو فرستادم گفتم یبین چطوریدحرف زدی..

غافل از اینکه اینطوریتموم حرفایی ک اون زده و تموم ارامشمن تو جلسه مخفی میموند و فقط اینقسمتا ک بهمم ریخته بود افتاد دستش،...و همینا تنها موندن تو ذهنش از اونوجلسه...فکر میکردمالان چقدر درکم میکنه و نادم میشه بابت زجری ک بهم داده اما هیچ...


اون شب خیلی اشک ریختم خیلز با هم حرف زدیم...بهم گفت با شک هیچ وقت وارد رابطه نشو خودت و طرف مقابلو میکشی...بهش گفتم مگه من بیخودی شک کردم؟؟

مگه واقعا چیزی نبوده؟مگه ب چیزی ک نبوده گیر دادم...لین شکنیست..گذشتت بمن شکلیک کرده...

گفت قبول دارم گذشته من الان تورو درگیر کردهـ...

گفت میخوای چیکار کنیمیمونی باهام...بهش گفتم یکم صبر کن تصمیمیندارم بذار ارومتر شیم...

بهشگفتم مجید 

یادته یک هفته قبل ازماهگرد نامزدیمون رفته بودیم پارک...گفت اره...بهش گفتم اون موقع ک دستمو گرفته بودی سرم رو شونت بود یادته داشتی راجع بانتخاب اسم حرف میزدیم با هم و تو گفتی اسم پسر بگو 

گفت اره 

بهش گفتم من دلم میخواست یه پسر داشتیم اسمشو میذاشتیم رستاک، رستاک چون با ر شروع میشه 

(اسامی اینجا مستعار نوشتم..اسم نامزدم اولش ر داشت)

اینو ک گفتم خودم داشتم هق میزدم...عاشقانه میپرستیدمش ووحالا واقعا گیر بودم بین حسای مختلف 

جواب داد ک قلبم درد گرفت 

کلی استیکر گریه گداشت 

و گفت من لیاقتتو نداشتم مهتاب 

اون شب تا ده صبح گریه می کردم..نامزدمم تا هفت هشت صبح باهام حرف میزد..

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
هیچ عزیزم طلسمی که اون خانوم به همسرم بعنوان دعای خوش شانسی داده بود پدرشوهرم بردن پیش کسی باطلش کرد ...

زنه باز شوهر کرد😐😯

البته بهتر سرش به زندگی گرم میشه دیگه باعث نابودی زندگی کسی نمیشه.

زنه باز شوهر کرد😐😯 البته بهتر سرش به زندگی گرم میشه دیگه باعث نابودی زندگی کسی نمیشه.

اره عزیزم خداکنه حداقل الان به اون افا خیانت نکنه خوشبخت باشه

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....

فرداش رو تو تنهایی و یکم بی خبری از هم گدروندیم...ظهرش ی تماس باهاش داشتم ک چرا بهم نمی گی درست قضبه چیه..گفت صبر کن الان وقتش نیست...

تصمیم گرفتم بهش فرصت بدم بهم قضیه ها رو بگه 

دو روز بعد ظهر اومد دنبالم...طفلک روزه بود..توگرمای هوا ساعت چهار بعد از کارش اومده بود دنبالم...منم رفتم و چرخ میزدیم و حرف میزدیم...نشستم حرف زدیم با هم...اولش گفت خب بپرس چی مبخوای بدونی 

بهش گفتم از روابطتت از بیست و چن سالگیت تا الان..چون ظاهرا هنوز درگیری هست باهاسون مجبورم بپرسم...

عصبی شد برا اولین بارها...داد زد سرم ک عزیزم این چ سوالیه..از بیست و سه سالگیت تا الان هر گهی خوردی بگو...اصلا من ده تا رابطه داشتم با هر ده تاشونم س. ک.س داشتم  و توواگه فکر می کنی من با سی و شش هفت سال سن س. ک.س نداشتم ب سلامت عقل خودت.شک کن...


اینجا یود ک من مبهوت شدم...بهش.گفتم من قبلا اینو ازت پرسیدم ی چیز دیگه گفتی داد زد که مگه میشه راستشو نیگفتم خب نمی موندی باهام در ضمن ی حیایی ی حرمتی بینمون باید بمونه یا نع 

من و تو فردا میخوایم زن و شوهر بشیم نمیشه خیلی چیزا رو بگیم....

اون روز اولش بد اخلاقی کردیم دوتامون اولش..به بابام زنگ زدم..با هر دومون حرف زد و گفت بی بحث و حساسیت بی جا یا خودتون حرف بزنین یا بعدا بیاین پیش من حرف بزنین..


اون روز نامزدم کم کم اروم شد..منم یکم برخوردمو بهتر کردم..با هم یکم شوخی کردیم و اروم اروم همه کذشتشو بهم گفت...


گفت ک خواستگاری هر دو مورد دو بار رفته و با هر دو خانوادش مخالفت کردن 


قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حس شیشم بیا

mm1345 | 8 ثانیه پیش

حس ششم

m_ahi | 22 ثانیه پیش
2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز