2410
2553
عنوان

داستان زندگی و ازدواجم

| مشاهده متن کامل بحث + 174956 بازدید | 292 پست
خودمم گاهی فکر می کردم نکنه همه چیز رو با هم میخواد... بسیار هم از نظر جایگاه اجتماعی شناخته شده و ...

الان باهم هستید یا جدا شدید اینو بگو لطفا 

اگه جوابتو ندادم به این نتیجه رسیدم که در برابر فهمیدن مقاومی  😑
چقدر سختی کشیدی عزیزم خیلی ناراحت شدم برات خداوند کمکت کنه و بهت صبر و آرامش بده امیدوارم از ای به ب ...

می رسی فدات 

تروخدا دعای خیر برام کنید..از خدا برام خوبی و ارامش بخواین..امروز ب دلایلی ک اخرش میگم حالم بد بدد ک تصمیم گرفنم بنویسم،هر ثانیه ک میگذره واقعا حالم بده 

خدا کمکم کنه

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

می رسی فدات  تروخدا دعای خیر برام کنید..از خدا برام خوبی و ارامش بخواین..امروز ب دلایلی ک اخرش ...

خواهر منم یه خواستگار سمج داشت میگفت بیا ازدواج کنیم من تو میخوام بعد خانوادشم یکی دیگه رو براش نامزد کرده بودن خواهرم  میگفت تو زن داری میگفت باشه دوتاتونا باهم میخوام بیا بریم تو یه ساختمون دوطبقه

اگه جوابتو ندادم به این نتیجه رسیدم که در برابر فهمیدن مقاومی  😑
خواهر منم یه خواستگار سمج داشت میگفت بیا ازدواج کنیم من تو میخوام بعد خانوادشم یکی دیگه رو براش نامز ...

خدا شفاش بده عجب پررون بعضیا

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
2456
می رسی فدات  تروخدا دعای خیر برام کنید..از خدا برام خوبی و ارامش بخواین..امروز ب دلایلی ک اخرش ...

عزیزم هی صبوری کردم کامنت نذارم تا اخر ولی دیگه اینجا طاقت نیوردم بخدا تک تک حرفاتون میفهمم درکتون میکنم منم مثل شما با مقداری تفاوت روحم زخمی شد موهام یکماهه سفیدشدشکستم نابودشدم بعداز هفت هشت سال هنوزم یادم میاد خون توی رگام منجمدمیشه

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
خیییلی حالا در ظاهر ببینی یک شخصیت باوقار و موجهی داره و سر به زیره آدم فکر میکنه پسر پیغمبره 

اتفاقا همین تیپ شخصیتا بایدبیشتر ازشون ترسید بخدا

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
2714

اون شب بابام در حد بیست دقیقه باهاش زد..برا اولین بار تو عمرم از ثحبتای بابام راضی بودم..هم هشدارر های لازمو بهش داد هم محترمانه باهاش حرف زد ـ..ب منم گفته بود زیاد حرف نزن...

اون شب من اروم مونده بودم...فقط دو بار خیلی حالمدبد شد و متاسفانه صدام بالا رفت...یکبار به نامزدم گفتم اخه کی خبر داره تو روزه مزگیری و ازنقدر خبر همه چیتو داره...گفت کسی که ده سال باهات باشه میدونه...بهش گفتم چی بود اینا الان همه یاد توان..گفت اینم مارو دیده روریک سرویس و حلقه خریدیم...بهش گفتم ایی بابا....بابام تلنگر زد ک چرا جواب سوالشو میدی..بهش بگو از این ب بعد میخوای چ کنی...

چرخیدپ سمت بابام بهش گفتم اخه مگه من تاوالان براش موجودیت نداشتم...تمام ماه هایی ک ما می رعتیم بیرون این مهمدس صاحبی زنگگگگ میزد (اینجا واقعا از ناراحتی صدام رفته بود بالا، انگار میخواستم بهش بگم ببین عزیزم بخدا منم ادمم و بودم تو این ماه ها...نمی دونستم با صدای بلند دارم خودمو ادم عصبی نشون میدم )


یکی اینجا...

یکبارم تو اون جلسه بهش گفتم اون یکی کیه...گفت اونم یکی دیگست دنبال اینه باهام ازدواج کنه..خانوادم مخالف بودن...همین هفته قبل عموش زنگ زده یک ساعت و نیم باهام حرف زده، بهش گفتم من خودم نامزد کردم و نمیخوام با دخترتون اردواج کنم و چند سال قبلم بهش گفتم ک خودش  ادامه داده...

اینجا بود ک بهشگفتم اخه چند ماه زنگ بزنه، تو خودت پر و پالمیدی بهشون استوریاشونو سین می کنی


نامزدم یکم صداش رفت بالا گفت پر و بال چی دادم من خودم اینو بروم باهاش حرف ردم با دوستم 

دوستم بردتش باهاش حرف زده مبخوای زنگ بزنم ب دوستم ک بردتش باهاش حرف زده و بهش گفته بابا اینو ول کن دست از سرش بردار این متاهله

بهش گفتم چرا ب خودشون رنگ نمیزنی زنگ بزن ببینم چطوری باهات حرف میزنن 

اینجا بود کگفت    اگه رنگ بزنم الان عزیزم جونم بهترت حرف میزنن...و اون ت اخرشو خیلی میخواست بخوره...

و من واقعا با این حرفش.دلم شکست بلند شدم رفتم تب خوردم اول خواستم برم تو اتاق..بعد راهمک کج کردم نشستم کنارش..داشت زنگ میزد ب اون مهندس صاحبی...

جواب نمیواد...بهش گفتم بیا با خط بابام یا من زتگ برن...چرا جوابتو نمیده...بابام و تودش گفتن لطفا شمارتو نده دست هر کسی نکن..نزن...اما من زنگ زده بودم و داشت بوق میخورد.خوشبختانه هیچ کس جواب نداد...

نامزدم بلند شد ک بره بابامم بلند سد بهش گفت منو برسون تو باغ 

و هر دو لا دلخوری از من رفتن

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
عزیزم هی صبوری کردم کامنت نذارم تا اخر ولی دیگه اینجا طاقت نیوردم بخدا تک تک حرفاتون میفهمم درکتون م ...

خدا هودظ یارت باشه...بخدا غیر نماز و یاد خدا هیچکس و هیچ چیز اینطور وقتا درمون نیس

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
خدا هودظ یارت باشه...بخدا غیر نماز و یاد خدا هیچکس و هیچ چیز اینطور وقتا درمون نیس

اره عزیزم انگار دنیا واسه ادم میشه سریه سوزن تیز که اونم هی توقلبت فرو میره

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم.....
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز