همون طور ک قدم میزدیم نامزدم داشت میگفت هیج وقت امتحانم نکن، ادما هیچ وقت نمیدونن طرف مقابل تو چه موقعیتیه و امتحان کردن درست نیست..
و من داشتم فکر می کردم ک قضیه رو بگم یا نگم..نشستیم تو ماشین، بهش گفتم ی سوال بپرسم..من کاری ب گذشتت ندارم اما چون تو دوره ای بوده ک منم بودم می پرسم..آنا کی هست
یهو دیدم تعجب کرد گفت فامیلاش بهت گفتن؟؟؟
بهش گفتم خب ی کسی گفته ولی من گفتم از خودت بپرسم بهتره،درست تره..
گفت اره این یه کیس دوستی بوده که بهم معرفی شده و من دیگه اومدم خواستگاریت و ادامه پیدا نکرده..
ازش پرسیدم همزمان با من بوده؟
گفت یه مقدار از پیام دادنامون اول خواستگاریمون بوده🤦🏻♀️🤦🏻♀️ اینجا بود ک من یکم زنگ خطر حس کردم...
خودش خودش شروعکرد به تعریف ک چرا ناراحت شدی این خانم اصلا متاهلههه!!!!!
بهش گفتم تو میدونستی مناهله؟
گفت به من به عنوان کسی ک طلاق گرفته معرفیش کردن، سر قرار اول گفته در شرف طلاقم و هنوز طلاق نگرفتم و ازم کمک خواسته...
بهش گفتمخب تو ب هر کسی بخوای کمک کنی باهاش رابطه عاطفی برقرار می کنی؟
تو ک میددنستی اون هنوز طلاق نگرفته...کارت درست نبوده...گفت طلاقنامشو نشونم داده و متعلق به ده سال قبل بوده و تو قرار دومم دخترشو اورده همراهش بچه معصون و کوجیکی بوده خواستم کمکش کنم اما بعد از چند وقت فهمیدم این خانم بجز من تو مجموعه ای ک کار میکته با یکی دیگه هم دوسته و ولش کردم..
وقتی دید من ناراحت سدم گفت این اصلا تموم شده من اگه میخواسنم باهاش ادامه بدم الان دوستامو دعوت کرده تولد دخترش تهران تو باغ خب منم میرفتم من دیگه پیگیرش نشدم و اون دوست مشترک ک معرفیش کرده بهم گفته که شوهرش گاهی میاد از تهران بهش سر میزنه و من بیخیالش شدم...
من یادمه اون شب کلا هنگ بودم🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️رابطه اونم با کسی ک هنوز متاهل بود..دوستایی ک همچین کیسایی بهش معرفی میکردن..زن متاهلی ک معلوم نبود با چند نفره...
برای منی ک همیشه اروم و سر به زیر بودم و دنبال روابط دوستی باپسرا هم نبودم تعجب برانگیز بود اونم اینمدلی..
و فقطداشتم ب یچیز فگر میکرد
اونم این ک همزمان با رابطه مانبوده باشه...
بهش گفتم کی تموم شده ک اذر ماهم بهت زنگ میزده؟
گفت نمی دونم پیاماش هست تو دفترمم نوشتم
بهش گفتم اون روزی ک من کنارت بودم و زنگ میزد تو تعلل کردی سر جواب دادنش، گفت تو اشتباع برداشتمیکنی من ترسیده بودم ک جلوی تو اسمش افتاده رو گوشیم و حالا چطور جمعش کنم...
بهش گفتم خب پس چرا شمارشو پاک نکردی؟؟بازم ممکن بود بهت زنگ بزنه و من کنارت باشم...
گفتپاک نکردم..بهش گفتم باید حتی بلاکش میکردیک دیگه تکرارنشه اگه اونقدر اون سری دستپاچه شدی..
گوشیشو دراورد بهم نشون داد اخرین پیامسو تو واتساپ..ربپلی کرده بود اون خانم انا به استوریش..ک اینکلیپ چ جالبه و برام بفرستش...وقبلش و بعدش هیچ پیامی نبود...
نامزدم کلا استوری نمیذاشت، اما اون کلیپو یادمه چند روزرقبلش برا من فرستاده بود...اینجا بود ک فهمیدم من یا تو هیدن لیست استوریشم، یا برا اون خانم فقط گذاشته..
بهش گفتم تو وقتی روابطتو تموم میکنی،چراغ سبزاشو روشن میذاری؟نو ک میدونی طرف بیخیالت نشده چرا استوری تو ازش مخفی نکردی..باید شمارشو پاک می کردی کلا و بلاکش می کردی...تو هنوزشمارشم سیو داری...
من تو گوشیش با لسم و فامیل سیو بودم و اون خانم به اسم
وقتی اینو بهش گفتم گفت طرف خودشو درست معرفی نکرده من اسم و فامیلشو نداشتم
فهمیدم داره دروع میگه..طلاق نامشو دیده بود..و تومجموعه کاریش هم میشناختش اون خانمو..این یتوجیه بود اما دیگه نمیخواستم گیر بدم چون ب اندازه کافی ذهنم درگیر شده بود ک چرا با ی زن متاهل دوستیکرده...
تاریخ اخرین پیامشم برای بیست و هفت دی بود،زمانی ک دو ماه ازخواستگاری و یکماه از اشنایی نزدیکترمون میگذشت...
اون شب منو رسوند خونه و من ب شدت فکرم درگیر بود...