در اطرافم خانمی رو میشناسم که سی و هشت سال داره. هنوز ازدواج نکرده و بنظر میرسه قصد اینکار رو هم نداره. کار میکنه. با مادرش زندگی میکنه. فوق لیسانس داره.و گفته میخواد ادامه تحصیل بده. ورزش میکنه. به پوست و موهاش خیلی رسیدگی میکنه. تعطیلات با دوستانش مسافرتهای مختلف میره. و طعنه های اطرافیان در مورد ازدواج نکردنش کوچکترین اهمیتی براش نداره.
همینطور خانمی رو میشناسم حدود چهل ساله. نوزده سالش بوده که ازدواج کرده و بلافاصله بچه دار شده. و اگر بخوام از مشکلاتی که با شوهر و خانواده ی شوهرش داشته بگم، مثنویِ هفتاد منه.
بله، زنهای متاهل ِ خوشبخت هم زیادن. ولی حقیقت اینه که زندگی کردن و کنار اومدن با مردها و خانواده هاشون خیلی مشکل شده. از همه نظر.
خواستم بهتون بگم: قبل از عروسی همه عاشقن، پیامهای عاشقانه میدن و ....ولی فردای ِ شب عروسی ، زندگی چهره ی حقیقیش رو کم کم نشون میده. که با رویاها خیلی متفاوته. و باید برای زندگیِ حقیقی آمادگی روحیِ بالایی داشت.
نه همه ولی اغلبِ اونایی که شوهر دارن و بشما طعنه میزنن که چرا هنوز شوهر نکردی؟ اگر قلبشون رو باز کنی و نگاه کنی از دست شوهر و خانواده اش دل خونن. مشکلات اقتصادی، بچه داری، مستاجری، گرونی، خشم، اعتیاد، خیانت ، خساست، بی تفاوتیِ احساسی و ... هزار تا مشکلِ دیگه که هر زنی به نحوی داره تحمل میکنه و دونه دونه موهای سرش سفید میشه.
الان فقط خودتونید ولی با ازدواج معلوم نیست درگیره چه داستانهای غیر قابل پیش بینی و ناخواسته ای بشید. پس غصه نخورید، اصلا عجله نکنید. خبری نیست...