سلام ب همه
چند روز پیش حسم همش میگفت بیام تاپیک اومدم و راجب یه موضوعی جوابم رو گرفتم و فهمیدم بی دلیل حسم نمیگفت برو تاپیک
بعد نظرات تورو خوندم عزیزم ی عالمه حرف آماده کرده بودم ک بهت بگم ک راجب زنداداشت حساسی ک یهو شنیدم گفتن فلانی ای ک من ازش خوشم نمیاد اومده شهره ما و من بهم ریختم ک عه نکنه همو ببینیم و باز اذیتم کنه خلاصه بهم ریختم بعد گفتم تو ک میخواستی ب خدایاشکرت بگی فلان جور رفتار کن مشکلت حل میشه بعد خودت بهم ریختی گفتم پس ولش وقتی هنوز خودم تو این قضیه لنگ میزنم نیاز نیست برم بهش بگم چطور رفتار کن تا مشکلت حل بشه ، بعد یه روز غصه خوردن گفتم بیا همون حرفایی ک میخواستی ب خدایا شکرت بگی رو خودت اجرا کن و حل بشه و غصه نخور ، من اومدم کاملا بیخیال اون شخص شدم انگار ن انگار ک اومده شهر ما یا قراره همو ببینیم و حسمو خوب کردم و ب زندگیم رسیدم و یه بارم تجسم کردم ک این شخص رفته شهر خودشون و ما همو نمیبینیم بعدش روز بعد فهمیدم ک اون رفته و ما همو ندیدیم حتی برام کادو هم خریده بود داده بود یکی دیگه برام بیاره حالا گفتم ب تو هم بگم اگه هنوز این مشکلت حل نشده انجام بده من مطمئنم ک حل میشه
تو میگی زنداداشت فلان رفتارارو داره ک باعث اذیتت میشه اصلا نیاز نیست هیچ اقدامی کنی نیاز نیست با رفتارت بهش بفهمونی یا قطع رابطه کنی کاملا عادی باهاش برخورد کن ولی از این ورم رو خودت کار کن نیاز نیست شب تا صب پاکسازی کنی یا جمله بگی یا هر روش دیگه ، تنها روشی ک جدیدا فهمیدم عالی و صددرصدی جواب میده بی توجهی ب اون شخص یا اون ناخواسته ایه ک تو زندگیت ب وجود اومده کاملا بی توجه باش ب رفتاراش ، میبینی ک داره میاد خونتون بی خیال باش میبینی داره جلو شوهرت فلان رفتارو از خودش نشون میده بازم بیخیال باش بگو عب نداره بی خیالیه من ب این قضیه باعث میشه مشکلاتم حل شه اونقد بی توجه باش اونقد حست رو خوب کن و لذت ببر از روزهات و ب چیزهایی ک دوسداری تو زندگیت اتفاق بیوفته توجه کن و فک کن اصن همچین مدل زنداداشی تو زندگیت نیست و ب قول انرژی مثبت از روش t حسابداری استفاده کن وقتی منفی فک کردی همین چندتا کارو ک انجام بدی بعد ی مدت میبینی بدون اینکه حتی رابطتون خراب بشه با داداشت اینا اونا خودشون از زندگیتون حذف شدن یا خودشون نمیان یا اگرم بخوان بیان یه اتفاقی میوفته ک شما همدیگرو نبینید یا زنداداشت خودش بی دلیل قهر میکنه ازتون من همین ادمی ک گفتم حسم بهش بد بود اونقد بیخیالی طی کردم ک الان یه ساله ندیدمش بااینکه اومده شهرما اما خونمون نیومده حالا بعضی وقتا حسم بد میشه ولی چون کنترل میکنم حل میشه همه چی
من نصف ادمای اطرافمو با همین بی خیالی طی کردن مدارشون از مدارم جدا شده
کلا رو خودت ک کار کنی مدارت از این مدل ادمها جدا میشه بدون اینکه اذیت شی
راجب اینکه گفتی سینه هام کوچیکه یا با ورزش درستش کن یا حست رو ب اندامت خوب کن بعصی از مدلهای خارجی رو دیدی چ اندامی دارن اما با سینه های کوچیک و چقدم جذاب دیده میشن؟ ماها اگه بهترین اندامم داشته باشیم ولی حسمون ب خودمون خوب نباشه همچنان خودمون رو زشت میبینیم وقتیم خودت هر حسی نسبت ب خودت داشته باشی همون حس رو ب دیگران هم منتقل میکنی پس خودت رو زیبا ببین از تکنیکهای دوستداشتن خودت استفاده کن قربون صدقه ی خودت برو از اندامت تعریف کن بهشون عشق بده
راجب اینم ک گفتی اعتماد بنفس نداری خب رو اینم کار کن عزیزم بعد یه مدت میبینی چقد با اعتماد بنفس شدی فقط تمرین میخواد اینقد با خودت تکرار نکن وای من بی اعتماد بنفسم وای من فلانم
راجب شوهرتم اینقد ارتعاش منفی نفرست چون هرجور فکر کنی همون اتفاق رو تو زندگیت تجربش میکنی حتی بیشتر (اینو کسی بهت میگه ک خودش توهم خیانت میزد ) من جدیدا چون همش دارم از روش بی توجهی ب ناخواسته استفاده میکنم هر رفتاری ک شوهرم انجام میده ک باعث اذیتم میشه اونقد بیخیالی ب اون موضوع رو طی میکنم ک شوهرم خودش خود ب خود دیگه انجام نمیده ولی قبلنا مدام بهش میگفتم فلان کارو انجام نده و گوش نمیکرد الان بهش نمیگم فقط بی توجهم میگم انجام دادم ک داد بیخیال بااین روش همه چیز تو زندگیم داره خوب پیش میره پس نیاز ب اقدام عملی نیست فقط بی توجهی ب اون مشکلی ک تو زندگیت هست کارسازه
همه ی اتفاقات زندگیمون رو خودمون خلق میکنی با فکرمون با باورمون با ارتعاشای منفی ای ک میفرستیم
خودت را همچون پرنده ای ببین که برای پرواز کردن به تمرین احتیاج دارد ، شاید در وهله ی اول پرواز در ارتفاعات خیلی بالا برایش وحشتناک و و حتی دردناک و مرگ آور هست و هر بار که کمی پرید ، با پرواز آشنا تر و لذت بیشتری می برد ..
پس بگو من همان پرنده ای هستم که برای رها بودنم احتیاج به تکرار پریدن ، احتیاج به فراتر رفتن از هر باور و فکری و از هر محدوده ای دارم و لذت می برم …
از مسیر الهی ام و از شروع کردن های دوباره و دوباره لذت خواهم برد ، چرا که من عاشق پرواز و رهایی ام …