به خداوندی خدا بحث تعریف نیست مادرم و زنداداشم انقد میونشون خوبه حسودیم میشه بهشون.تازه وقت لباس عروس و کارای عروسی مادرشوهرم چون یه شهردیگه بودن یکی دو روز خونه ما بودن میدید همش من وخواهرم دمبال کارای عروسیم و زنداداشم دم دست مادرم وهمش به کارخونه میرسه بدبخت حسود میخاست میونمون بهم بزنه هی جلو مادرمم بهش میگفته بیا بشین طفلی تو چقد کارمیکنی اخه استراحت نداری مگه ازت بیگاری میکشن یکم توهم باما بشین حرف بزن دخترا همه چیو سر تو ریختن هی میرن.زنداداشمم ازبس خوبیم باهاش وباما خوبه بهش گفته بشینم چی بگم چه فرقی داره اینجام خونه خودمه مهمون داریم مادرجان پیش شما هست بسه دیگه.درضمن کارخونه بهتره تا این خریدای بیرون کمر آدم میشکنه.جلو مادرشوهرمم ناخون کاشت کرده بودم نمیزاشت دست به سیاه و سفید بزنم منو میزاشت بشینم میگفت تو عروسی نباید تا یه ماه دست کار بزنی ناخونات نشکنه😂😂😂خدا وکیلی زنداداشم زرنگه ولی بگم ما میریم خونش مهمون بیاد از خودشم نمیزاریم پاشه خودمون چایی و میوه و غذا همه چی درست میکنیم میذاریم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
خودت برو بگو دوسنداری نیا من میرم
