مادرشوهرم از یکی روستاها کرمان امدخونمون تهران بره دکتر من خودم براش نوبت گرفتم گفتم بیا
داشتم توی یخچال دنبال رب گوجه میگشتم ازشوهرم پرسیدم رب گوجه چی کار کردی گف نمی دونم منم گفتم اخرین بار تو برداشتی مرغ درست کردی
مامانش گف تو تواین خونه اشپزی میکنی ؟بعد به نشانه تاسف سرش تکون داد
شوهرم هم به من یه چشم غره ای رف
انگار کار بدی کردم