هشدار:این داستان کاملا واقعیه!من چند وقت پیش ویلای دوستم دعوت بودم واسه 2روز رفتم ویلاشون بعدش شب ی نوشیدنی حلال بسلامتی زدیم بالا من از وقتی اون نوشیدنی مجاز رو خوردم سرم یکم گیج میرفت به دوستامم چیزی نگفتم هیچی بعدش رفتیم شب خوابیدم تو خواب یدفعه بیدار شدم حس کردم ی اسکلت دست با شش انگشت استخونی رو دوشم اروم داره ضربه میزنه بعد بهم گفت نفر بعدی تویی یدفعه دو متر پریدم بالا ترسیدم بعد اون دسته غیب شد به دوستام گفتم بهم خندیدن گفتن توهم زدی..نظر شما چیه؟