تابلو بود
در مورد خساست برای قرارهای شناخت چیزی سفارش نمیدادن و یا یک غذا رو برای دو نفر میگرفتن که باعث سرافکندگی و خجالت بود
یا یکیشون کریسمس رفت اروپا تا برای سگ خودش پالتو پوست اورد ولی برای مادر من کمی بذر گل خیابونی که از وسط میدان آمستردام دزدیده بود رو جای کادو داد