بچه ها من پنج سال قبل از عقد و اشناييموون عاشق نامزدم بودم واقعا عاشقش بودم تا اينكه خدا خواست و اشنا شديم اومد خاستگاري الان عقديم با اينكه دوسال دوست بوديمو عاشق هم و منتظر بوديم زودي بهم برسيم ولي اون بعد از عقد به من خيانت كرد (در حد سكس چت😞🥲) با مشاور صحبت كردم و تصميم بر اين شد كه ببخشمش الان ١٠ ماه از اون موقع گذشته ولي من ٤ ماه اول افسردگي گرفتم بعدشم قرص خوردم و الانم يكم بيخيال تر شدم ولي نميتونم مثل قبل بهش ابراز علاقه كنم يا با تموم وجودم دوستش داشته باشم
الانم خيلي دوستش دارم زود زود دلتنگش ميشم وقتي ازم دوره عكساش ميبينم دو سه ساعتي پيداش نيست بهش زنگ ميزنم ولي وقتي نزديكم ميشه و پيشم هست دلم ميخواد لج كنم باهاش تا ميخوام با تموم وجودم دوستش داشته باشم اون چتايي كه با اون دختره داده بود يادم مياد عكساشون و ....احساس احمق بودن ميكنم
با اينكه خيلي تلاش كرده ببخشمش كلي كارا برام كرده ولي اين حس بد رو دارم بهش يه حسي بين عشق و نفرت
ولي نميتونم ازش جدا شم چون خيلي زحمت كشيديم تا بهم برسيم حالا چهار يا پنج ماه ديگه عروسيمونه و يه سري اتفاقا افتاده از نظر مادي كه من مجبورم به خاطرش تحمل كنم و از بعضي خواسته هام بگذرم با اينكه برام سخته اما گفتم من بخشيدمش لج كردن فايده نداره....ولي مدام اين فكرا تو سرم هست كه مطمعن نيستم از ازدواج با اينكه قلبم ميخواد همش كنار اون باشم ولي همش يه چيزي تهه ذهنم مانع ميشه شما بودين چيكار ميكردين😢يه راهنمايي خواهرانه كنين