خدای سوتی فقط خاهرم و نامزدش
این دوتا اکثر روزا ک میان خونه ، بعد ناهار یا قبل شام میرن تو اتاق و صداشون میاد بیرون یعنی من نمیفهمم خودشون متوجه نمیشن ما صداشونو میشنویم یا فکر میکنند درو میبندن ما دیگ کر میشیم چیزی نمیشنویم
اون سری من و مامانو بابام نشسته بودیم چایی میخوردیم ک صداشون اومد بعد من ب جای اون خجالت کشیدم و همش سرفه میکردم ک مامانمینا نشنون