سلام راستش قضیه خیلی طولانی هستش نمیدونم از کجا شروع کنم ولی خلاصه میگم.
یک دختری از دوستان خانوادگی ما پدرشون فوت میکنه و در اون مدت که روزهای سختی بوده خانواده من و به خصوص خود من اصلا تنهاشون نمیزاریم حتی من یادمه من امتحان نهایی و ترم داشتم ولی میرفتم پیش این دختر تا تنها نباشه! خیلی بهشون کمک کردیم چه مادی و چه معنوی ولی این دختر که هم سن من هم بود وقتی میفهمه که من در مورد فوت پدرشون به یکی دیگه از دوستانمون گفتم با من سر جنگ میگیره! پشت من خیلی حرف ها میزنه و اصلا رو در رو من هیچی به روم نمیاره! من هم بعد از مدت ها متوجه این موضوع میشم و قطع رابطه میکنم.
البته این دختر از اول هم عقده‌ای بود و این رو اطرافیانم بهم گفتن که از روی عقده‌اش این کار ها و حرف هارو زده! برای همین هم به خاطر همچین دلیل مسخره‌ای با من سر جنگ گرفت.
خلاصه گذشت و این دختر در طی چندین سال خیلی به من بی احترامی میکرد ولی من اصلاااااا جوابش رو نمیدادم و بیشتر میسوخت. من خیلی پیشرفت کردم و مهاجرت کردم ولی این راکد موند و سرش تو زندگی دیگران بود و باعث میشد بیشتر به پر و بال من بپیچه. البته من تنها ادمی نیستم که باهاش مشکل داره و با خیلیا مشکل داره.
الان من احساس میکنم دوستان مشترک و خانوادگی ما نسبت به من رفتارشون عوض شده با اینکه من هیچ کاری یا حرفی نزدم و کلا سعی کردم کاری به کار این دختره نداشته باشم. این اواخر هم کلا ایران نبودم و خیلی سرم گرم درس بود ولی نمیدونم چرا وقتی اونارو دیدم رفتارشون نسبت به من عوض شده بود! طوری که به یکی از اونا برای کاری زنگ زدم و حتی جوابم رو نداد و زنگ هم نزد!
من الان نمیدونم چکار کنم اصلا به روشون بیارم و بپرسم مشکل چیه یا نه همین طوری به بی تفاوت بودنم ادامه بدم؟؟
چند روز دیگه ما جایی دعوت هستم و من این دوستان رو میبینم، باهاشون چطوری رفتار کنم؟؟؟
